لوگو موشیما
لوگو موشیما

قصه کودکانه رنگین کمون آلما

قصه کودکانه رنگین کمون آلما
یاسمین روحانی نیم‌رخ

.

.

آلما از بارون خسته شده! پس تصمیم میگیره ابرها رو با یه رنگین کمون بترسونه تا اونا برن و بتونه با دوستاش بازی کنه!

روزی روزگاری، یه دختر کوچولو به اسم آلما توی شهرشون زندگی میکرد. آلما چشم‌های آبی و موهای بلند داشت و موهای بلندشو خیلی دوست داشت. اون دوست نداشت که موهاش رو شونه کنه چون فر موهاش باز میشد اما بعضی وقتا مجبور بود!

آلما یه دختر زیباست

امروز اما آلما اصلا حوصله نداشت! همش بارون میومد و کل روز ابری و مه بود! آلما خیلی کلافه شده بود!

آلما بی حوصله است

آلما با خودش گفت:

حتی نگاه کردن به این آسمون خاکستری هم آدمو ناراحت میکنه! چطوره که برم بیرون و بازی کنم! چطوری میتونم هوا رو بهتر کنم؟

آلما میخواد بارون بند بیاد

مامانبزرگ آلما توی اتاق کناری بود اما با صدای بلند جوب داد:

اگر بتونی یه رنگین کمون توی آسمون ببینی، این یعنی هوا داره بهتر میشه!

مامانبزرگ راز رنگین کمون رو میگه

آلما سرشو چرخوند و تموم آسمون رو نگاه کرد! اما هیچ خبری از رنگین کمون نبود!

خبری از رنگین کمون نیست

بعد یه فکری به ذهن آلما رسید! اون رفت و مداد شمعی و کاغذ آورد و گفت:

من یه رنگین کمون عالی میکشم و باهاش ابرها رو میترسونم! اینطوری هوا دوباره خوب میشه!

آلما وسایل نقاشیش رو میاره

آلما مشغول شد!

باید یه رنگین کمون فوق العاده باشه تا اون ابرای بارونی رو بترسونه!

آلما یه رنگین کمون میکشه

آلما از مامانبزرگ پرسید:

مامانبزرگ! چه رنگ‌هایی توی رنگین کمون هست؟ میخوام دقیق بکشم که ابرها واقعا ازش بترسن!

مادربزرگ گفت:

قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش

رنگ‌های رنگین کمون

مامانبزرگ تو مطمئنی؟ نقاشیم باید دقیق دقیق باشه!

بله عزیزم مطمئنم! حتی توی گوگل برات سرچ کردم!

یه سرچ کوچولو

آلما دوباره مشغول شد!

این باید بهترین و دقیق‌ترین رنگین کمون برای ترسوندن ابرا باشه!

آلما میخواد بهترین رنگین کمون رو بکشه

چندتا نقاشی اول سر از سطل زباله در آوردن!

آلما چندتای اول رو انداخت دور

وقتی آلما بالاخره بهترین رنگین کمون رو کشید، اونو پشت پنجره رو به ابرا گرفت!

آلما رنگین کمون رو به ابرا نشون میده

شاید یه ورد جادویی بتونه به رفتن ابرا کمک کنه!

مامانبزرگ! تو هیچ ورد جادویی برای دور کردن ابرا بلدی؟

آلما نیاز به ورد جادویی داره

مامانبزرگ خندید و گفت:

خوب شد که پرسیدی! تو همیشه باید اینو بگی:

بارون بارون دیگه نبار
برو و چند روز دیگه بیا

مامانبزرگ ورد میخونه

پس آلما شروع کرد به خوندن:

بارون بارون دیگه نبار
برو و چند روز دیگه بیا

آلما ورد میخونه

آلما خندید و گفت:

حتما جواب میده! من اینو میخونم و نقاشی رنگین کمونو به ابرا نشون میدم! اونا بالاخره میرن!

آلما امیدوراه

خب معلومه که اولش کار نکرد! اما بعد از مدتی، وقتی آلما داشت نقاشی رو میذاشت توی جعبه‌ی نقاشی‌هاش، از پشت پنجره یه رنگین کمون دید! اون با خودش گفت:

خب! هر رنگین کمونی قبوله! حتی اگه مثل مال من دقیق و قشنگ و براق نباشه، اگر قرار باشه ابرها رو بترسونه من دوستش دارم!

یه رنگین کمون واقعی

بارون بند اومده بود! اما هنوز چاله‌های آب توی خیابون بودن! پس آلما چکمه‌های زردشو پوشید و به دوستاش زنگ زد! اونا هم خیلی خوشحال بودن که میتونن برن بیرون و بازی کنن!

آلما و دوستاش بازی میکنن

آلما به دوستاش راجع به ورد جادویی مادربزرگ گفت و اونا تصمیم گرفتن که شعر رو بهتر کنن! برای همین خوندن:

روز بارونی نذاشت کنیم بازی
پس بارونو فرستادیم بره تا بشیم راضی!

اونا میدونستن که این شعر عالی نیست! اما بالاخره از مال مامانبزرگ که بهتر بود!

ورد جادویی جدید

شما هیچ ورد جادویی برای بارون میشناسید؟ شاید بتونید خودتون یکی بسازید!

شما ورد جادویی بلدید؟