همهی پرندههای توی جنگل دور هم جمع شده بودن که آقا جغده گفت:
همهی حیوانات جنگل برای خودشون یک پادشاه دارن! پس ما هم باید برای خودمون یه پادشاه انتخاب کنیم!
همهی پرندهها شروع کردن به آواز خوندن و بال بال زدن! چکاوک قهوهای با یک آواز خیلی شیرین و دلنشین گفت:
حالا کدوم یکی از ما باید پادشاه پرندهها بشه؟
آقا جغده گفت:
یک پرندهی باهوش!
طاووس با ناز و ادا گفت:
یک پرندهی زیبا!
طوطی پرید وسط و گفت:
یک پرندهی سخنگو!
بلبل کوچولو گفت:
یه پرندهی خوش آواز!
دارکوب گفت:
یه پرنده که خیلی محکم و سریع نوک میزنه!
کلاغ گفت:
یک پرنده با بالهای سیاه!
کبوتر گفت:
یک پرنده با بالهای سفید!
عقاب بزرگ، پرهاش رو باز کرد و به همه نگاه کرد! اون با غرور گفت:
اما مهمترین چیز اینه که بتونه بالاتر از همه پرواز کنه!
عقاب بالهاش رو تکون داد و گفت:
ما باید یک مسابقه برگزار کنیم و ببینیم کی میتونه بالاتر از همه پرواز کنه! برندهی مسابقه پادشاه پرندهها میشه!
بعد از یک جلسهی طولانی، قرار شد که مسابقه، فردای همون روز برگزار بشه!
چکاوک کوچولو با خودش فکر کرد:
ما هممون خوب پرواز میکنیم و هممونم خوب آواز میخونیم! اما عقاب خیلی قوی و بزرگه! اون حتما توی مسابقه برنده میشه!
اما چکاوک کوچولو زیاد مطمئن نبود که بزرگترین بودن، همیشه معنیش بهترین بودنه!
روز بعد، همهی پرندهها برای مسابقهی بزرگ دور هم جمع شدن!
همهی پرندهها آواز میخوندن و بال بال میزدن!
چکاوک کوچولو، برای خودش یک آهنگ غمگین کوتاه خوند!
همهی پرندهها روی شاخهی بزرگترین درخت جنگل صف کشیدن!
جغد فریاد زد:
هر وقت من گفتم هوووو هوووو، همتون باید تا جایی که میتونید بلند پرواز کنید!
جغد فریا زد:
سه، دو، هوووو هوووو!
و بعد همهی پرندهها شروع کردن به پرواز کردن و بالا رفتن!
همهی اونا بلند پرواز کردن!
اونا از بلندترین درخت جنگل بالاتر رفتن!
اونا اونقدر بالا رفتن ک به ابرهای پنبهای رسیدن!
اما یکی یکی خسته شدن و دست از پرواز کردن برداشتن!
کبوتر گفت:
من بالاتر از این دیگه نمیتونم پرواز کنم!
کلاغ گفت:
من تسلیمم!
و بعد از مدتی فقط عقاب باقی مونده بود! اون داشت بالا و بالاتر پرواز میکرد!
اما عقاب بزرگ، متوجه نشده بود که یک مسافر کوچولو، خیلی زیرکانه توی پرهاش قایم شده!
چکاوک کوچولو خیلی محکم روی دوش عقاب نشسته بود!
وقتی بالاخره عقاب بزرگ خسته شد و دست از پرواز برداشت، فریاد زد:
من بالاتر از همه پرواز کردم! من برنده شدم! من پادشاه پرندهها هستم!
اما ناگهان چکاوک کوچولو از توی پرهای عقاب پرید بیرون و رفت و بالاتر از عقاب پرواز کرد!
خیلی از پرندهها فریاد زدن:
چکاوک کوچولو بالاتر پرواز کرده!!
چکاوک کوچولو بالاتر پرواز کرده!!
چکاوک کوچولو بالاتر پرواز کرده!!
اما عقاب و خیلی از پرندههای بزرگ، حسابی عصبانی بودن!
اونا فریاد زدن:
عقاب قوی و بزرگه! اون از همه بالاتر و بهتر پرواز میکنه! چکاوک کوچولو به عقاب کلک زده! این قبول نیست!
آقا جغده سعی کرد که داد و بیداد رو ساکت کنه! اون گفت:
کدوم بهتره؟ برنده شدن برای این که بزرگتری؟ یا برنده شدن برای این که باهوشتری؟
هیچکدوم از پرندهها نتونستن به این سوال، جواب بدن!
چکاوک با کلک تونست برنده بشه. به بچه ها کلک زدن رو آموزش میده نه باهوش بودن
سلام… واقعا مشخص نیست که این قصه ترویج کلک زدن و تقلب رو به اسم هوش و زرنگی جا زدنه؟
داستان عالی بود
این ک تقلب کرده یعنی باهوش بوده؟ اگه از یک وسیله استفاده میکرد شاید استفاده از هوشش بود ولی اینجوری فقط و فقط نکته داستان اینه ک هرچقد متقلبتر. برنده تر
عاليييييييييييييييييي چكاوك
عالی بود ذهن کودک خیلی خوب به چالش مفیدی کشیده میشد