لوگو موشیما
لوگو موشیما

قصه کودکانه دانکن دونات دنبال کاره

قصه کودکانه دانکن دونات دنبال کاره
یاسمین روحانی نیم‌رخ

.

.

دوچرخه‌ی دانکن دونات اول تابستون شکسته و اون یه دوچرخه‌ی نو میخواد! اما پولش نمیرسه و باید یه کار درست و حسابی پیدا کنه!

عروسک لبوبو
عروسک لبوبو

تابستون دانکن دونات خیلی بد شروع شد! اون میخواست دوچرخه بازی کنه اما دوچرخه‌اش رو چند دقیقه به خواهرش قرض داد و خواهرش با دوچرخه خورد زمین! حالا دوچرخه‌ی دانکن دونات خراب شده!

دوچرخه شکست

دانکن دوید پیش مامان باباش و گفت:

من یه دوچرخه‌ی جدید میخوام! مال خودم شکسته!

مادرش گفت:

پس باید یه سری کار انجام بدی!

باید یه سری کارها انجام بدی

صبح روز بعد دانکن بیدار شد و با خودش فکر کرد؟

من چیکار میتونم بکنم!

اون کلی ایده توی سرش داشت!

یه عالمه ایده

دونات آتش نشان!

دونات آتش نشان

دونات پلیس!

دونات پلیس

دونات نوازنده!

دونات نوازنده

دونات خواننده!

دونات خواننده

دانکن رفت پیش باباش و گفت:

بابا منو ببر به ایستگاه آتش نشانی! من میخوام آتش نشان بشم!

اما باباش گفت:

نمیشه پسرم! اگر تو نزدیک آتیش بشی، شکلات روت آب میشه!

شکلات روت آب میشه

دانکن رفت پیش مامانش و گفت:

مامان منو ببر به ایستگاه پلیس! من میخوام مامور پلیس بشم!

اما مامانش گفت:

نمیشه عزیزم! من شنیدم غذای مورد علاقه‌ی مامورهای پلیس دوناته! ممکنه بقیه‌ی مامورها تو رو با غذاشون اشتباه بگیرن! خیلی خطرناکه!

پلیس ها دونات ها رو میخورن

دانکن داشت ناامید میشد! با خودش گفت:

من چجوری باید کار پیدا کنم؟

اون تصمیم گرفت از بالای پرچید با همسایشون صحبت کنه! همسایه به دانکن گفت که وقتی جوون بوده، یه غریق نجات بوده! دانکن به خودش گفت:

چه فکر خوبی!

همسایه

سر میز شام دانکن به باباش گفت:

بابا فردا منو ببر به استخر! من میخوام غرق نجات بشم!

باباش که خیلی ترسیده بود گفت:

نه پسرم! آب و دونات اصلا با هم رابطه‌ی خوبی ندارن! اگه آب بهت بخوره تبدیل به یه گلوله‌ی خمیر میشی!

دانکن میخواد نجات غریق بشه

دانکن رفت و در قلکش رو باز کرد و شروع کرد به شمردن! اون میدونست که زیاد پول نداره اما بازم میخواست که امتحان کنه! مامان و باباش بهش نگاه کردن و یه فکری به ذهنشون رسید!

باز کردن قلک

صبح روز بعد، مامان به دانکن گفت:

دانکن بیرون خیلی گرمه! میتونی به من کمک کنی و لباس‌هایی که خشک شده رو بیاری تو!

دانکن با خواهرش رفت و خیلی زود لباس‌ها رو آوردن!

جمع کردن لباسا

بعد از ظهر، بابا مشغول درست کردن سینک بود که یه عالمه چیز توی لوله‌اش گیر کرده بود! بابا دانکن رو صدا زد تا وسایلی که میخواد رو براش بیاره! دانکن به بابا کمک کرد و خیلی زود کارشون تموم شد!

درست کردن سینک

عصر همون روز مامان و بابا داشتن گاراژ رو تمیز میکردن که دانکن اومد تو! بابا گفت:

دانکن میتونی زمین رو جارو کنی؟

دانکن عاشق جارو کردن بود!

جارو کردن زمین

سر میز شام، دانکن یه فکر عالی به ذهنش رسید! اون گفت:

چطوره که یه دونات فضانورد بشم؟

باباش گفت:

خیلی فکر خوبیه!

اما دانکن نمیدونست برای اینکه فضانورد بشه باید کجا بره!

دونات فضانورد

فردا صبح بابا به دانکن گفت:

میتونی به من کمک کنی که وسایل صندوق ماشین رو خالی کنم و بذارمشون توی گاراژ؟ دانکن به بابا کمک کرد و وسایل خیلی زود خالی شد!

خالی کردن صندوق عقب

بعد از اینکه کار تموم شد، دانکن نشست روی زمین! اون دلش برای دوچرخه‌اش تنگ شده بود! اون هیچوقت یه کار درست حسابی پیدا نمیکرد! توی همین فکرا بود که مامانش صداش کرد و توی صندوق عقب ماشین رو بهش نشون داد! یه دوچرخه نوی قرمز اونجا بود!

دوچرخه نوی قرمز

دانکن با تعجب گفت:

فکر کردم که گفتید من باید کار پیدا کنم!

مامانش گفت:

نههههه! من گفتم که باید یک سری کارها انجام بدی!

من گفتم باید یه سری کارها رو انجام بدی!

و اینجوری شد که دانکن کل تابستون رو دوچرخه سواری کرد!

دوچرخه سواری تو کل تابستون

اگه تو هم تازگیا عاشق عروسک لبوبو شدی و دوست داری یدونشو داشته باشی، بیا یه نگاهی به صفحه‌ی عروسک لبوبو بنداز!

یاسمین روحانی نیم‌رخ

درباره نویسنده

عروسک - خرید مدل های خاص و زیبا + قیمت مناسب
خرید عروسک لبوبو یا لابوبو
خرید عروسک
هدیه ای خاص از جنس عروسک
خرید عروسک های خاص و زیبا