لوگو موشیما
لوگو موشیما

داستان کودکانه رکسو و کیک چرخان شگفت‌انگیز

داستان کودکانه رکسو و کیک چرخان شگفت‌انگیز
میلاد تقی زاده نیم‌رخ

.

.

داستان رکسو، دایناسور کوچولویی که با یک مشکل بزرگ (دست‌های کوتاه!) روبرو می‌شود و با یک ایده‌ی ناب و پاهای قدرتمندش، خوشمزه‌ترین کیک تولد را می‌پزد.

عروسک لبوبو
عروسک لبوبو

خورشید تازه پشت کوه‌ها چشمک می‌زد و پرنده‌های بال‌دار رنگی، در آسمان صاف صبح، نغمه‌ی «تولدت مبارک» می‌خواندند.

آن روز، روز تولد رِکسو بود، یک تی-رکس کوچولوی پرانرژی که اصلا نمی‌توانست آرام بنشیند!

رکسو با یک جهش از تختخواب برگ و علفش پایین پرید و فریاد زد:

«بیدار شید! امروز روز منه! روز کیک‌پزونه!»

رکسو از خواب بیدار شده

با قدم‌های شلپ‌شلوپ و هیجان‌زده‌اش به آشپزخانه دوید.

همه چیز برای پختن یک کیک دایناسوریِ غول‌پیکر آماده بود: تخم‌های بزرگ خال‌دار، یک کیسه آرد سفید و پف‌دار مثل ابرهای آسمان، و یک کوزه‌ی گلی پر از شهد طلایی و شیرین.

رکسو میخواد کیک تولد بپزه

دستور پخت که روی یک برگ پهن نوشته شده بود را با صدای بلند خواند:

«اول از همه، تخم‌ها و آرد را با هم مخلوط کنید.»

رکسو داره دستور پخت کیک رو میخونه

رکسو تخم‌های خال‌دار را با یک «تَق!» ظریف شکست و توی کاسه‌ی سنگی بزرگش انداخت.

بعد کیسه‌ی آرد را بالای سرش برد و با یک «پوووف!»، تمام آرد را مثل برف روی تخم‌ها ریخت.

خب، حالا سخت‌ترین قسمت ماجرا شروع می‌شد: هم زدن!

رکسو باید مواد کیک رو هم بزنه

قاشق چوبی بزرگش را محکم توی پنجه‌هایش گرفت، اما همان لحظه آه از نهادش بلند شد. «آخ! این دست‌های کوتاه!»

دست‌های تپل و کوچکش هر کاری می‌کردند، به ته کاسه‌ی گود نمی‌رسیدند. فقط می‌توانست نوک قاشق را به لبه‌ی کاسه بزند.

دست‌های رکسو کوچیکه و نمیتونه کیک رو هم بزنه

با ناامیدی غرغر کرد:

«اینجوری که کیک من مزه‌ی خاک و سنگ می‌ده!»

ناگهان یک فکر درخشان در سرش جرقه زد.

به حیاط دوید، یک سنگ صاف را هل داد و کنار کاسه گذاشت. روی آن پرید و گفت:

«اینم از چهارپایه دایناسوری!»

رکسو یک سنگ بزرگ زیر پاش میذاره

اما همین که خواست قاشق را بچرخاند، سنگ زیر پایش لق خورد و… «گلوپ!» رکسو با سر شیرجه زد توی کاسه‌ی نرم و سفید آرد!

وقتی بیرون آمد، شبیه یک روح کوچولوی بامزه شده بود که از صورتش فقط دو چشم گرد و متعجب دیده می‌شد!

آردهای کیک میریزه روی رکسو

او فهمید که این راهش نیست. همین‌طور که آردها را از روی صورتش فوت می‌کرد، چشمش به پاهای بزرگ و قدرتمندش افتاد. یک تی-رکس هیچ‌وقت ناامید نمی‌شود!

یک فکر جدید و هیجان‌انگیز به ذهنش رسید!

او از پاهای قوی‌اش کمک گرفت.

کاسه‌ی سنگین را روی زمین صاف گذاشت و بعد، با تمام سرعت شروع کرد به دویدن دور آن!

رکسو داره دور ظرف کیک میچرخه

«چرخ، چرخ، بچرخ!» با هر قدم سریع رکسو، کاسه روی زمین می‌چرخید و می‌لرزید.

«ویززززز!» داخل کاسه، گردبادی از آرد و تخم و شهد به راه افتاده بود که همه چیز را کاملاً با هم مخلوط می‌کرد.

مواد کیک مخلوط شده

رکسو قهقهه می‌زد و با خوشحالی فریاد می‌کشید:

«دست‌های کوچولو زورشون نرسید، ولی پاهای تی-رکسی قهرمان شدن!»

او آنقدر چرخید و چرخید تا خمیر کیکش یکدست و عالی شد.

آن روز عصر، تمام دوستان دایناسورش جمع شدند و از کیک چرخان شگفت‌انگیز رکسو خوردند.

دوستان رکسو در تولدش

هیچ‌کدامشان نمی‌دانستند که راز آن طعم خوشمزه، نه در هم زدن با قاشق، که در رقصیدن و چرخیدن یک تی-رکس کوچولوی باهوش بوده است!

اگه تو هم تازگیا عاشق عروسک لبوبو شدی و دوست داری یدونشو داشته باشی، بیا یه نگاهی به صفحه‌ی عروسک لبوبو بنداز!

میلاد تقی زاده نیم‌رخ

درباره نویسنده

Stories for Kids
Bedtime Stories
عروسک - خرید مدل های خاص و زیبا + قیمت مناسب
خرید عروسک لبوبو یا لابوبو
خرید عروسک
هدیه ای خاص از جنس عروسک
خرید عروسک های خاص و زیبا