لوگو موشیما

داستان کودکانه یک سنجاقک توی اتاق من

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-1
یاسمین روحانی نیم‌رخ

.

.

هادسون دوست نداره توی تخت خودش بخوابه! تا اینکه یه روز سر و کله‌ی یه سنجافک توی باغچه پیدا میشه!

هر شب، هادسون به جای تخت خودش، توی تخت مامان و باباش میخوابید. آخه تخت مامان و بابا گرم و نرم تر و راحت‌تر بود!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-2

اما همه اینا یک روز تغییر کرد! وقتی که یه نفر شروع کرد به خوردن درخت پرتقال!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-3

اون یک نفر، یک سنجاق بود! یک سنجاقک سبز با چشمای درشت بامزه و پاهای نازک و دهانش که همیشه داشت تکون میخورد!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-4

بابا اونو توی یک ظرف پلاستیکی که مال توت فرنگی بود، گیر انداخت! حالا اونا باید با سنجاقک چیکار میکردن؟ سنجاقکی که درخت پرتقال رو میخورد!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-5

هادسون گفت:

بابا اذیتش نکن!

بابا گفت:

معلومه که اذیتش نمیکنم! داشتم فکر میکردم که یه جای جدید براش پیدا کنیم!

مامان گفت:

مثلا اتاق تو! چون خودت که هیچوقت توی اتاقت نیستی!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-6

هادسون بلند خندید و گفت:

یه سنجاقک که نمیتونه توی اتاق من زندگی کنه!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-7

مامان گفت:

چرا که نه؟! اون میتونه توی تخت تو بخوابه! تختت برای یه سنجاقک خیلی بزرگ و کرم و نرمه!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-8

هادسون گفت:

و بالشتم هم راحته! اون میتونه توی تخت من قشنگترین رویاها رو ببینه! رویای آفتاب گرم و چمن‌های تازه و پرتقال‌های رسیده!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-9

مامان گفت:

ولی من دعا میکنم که خواب مارشمالو ببینه! اونوقت توی خواب بالشت رو به جای مارشمالو میخوره!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-10

اما هادسون هنوز داشت میخندید:

آخه سنجاقک‌ها که اتاق نمیخوان!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-11

مامان گفت:

چرا نخوان؟ اون میتونه هر وقت حوصله‌اش سر رفت با اسباب بازی‌های تو بازی کنه! تو که زیاد با اونا بازی نمیکنی!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-12

بابا گفت:

اون میتونه با خرس تدی تو یه مهمونی بگیره و چایی بخوره!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-13

مامان گفت:

تازه من مطمئنم که اون عاشق ماشینه! اون میتونه ماشین‌های تو رو دور اتاق برونه! توی چندتاشون جا میشه!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-14

بابا گفت:

شاید اون ازت بخواد که براش کتاب بخونی! به نظرت اون خودش میتونه بخونه؟!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-15

هادسون فکر کرد و گفت:

شاید وقتی من داشتم مشق‌ها رو مینوشتم و خوندن تمرین میکردم، از پشت پنجره گوش داده باشه! شاید چندتا کلمه ساده مثل آب و بابا رو بتونه بخونه!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-16

مامان گفت:

پس شاید اون برات کتاب بخونه! به نظرت یه سنجاقک دوست داره چه کتابی بخونه؟

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-17

هادسون با خنده گفت:

یه کتابی که راجع به غذا باشه!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-18

هادسون دوباره به سنجاقک نگاهی انداخت و گفت:

به نظرم توی اتاق من چیز زیادی برای خوردن پیدا نمیکنه!

مامان گفت:

حق با تو هستش!

و تازه! شاید امشب خودم بخوام توی تختم بخوابم!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-19

پس سنجاقک توی اتاق هادسون نموند! اونا سنجاقک رو توی باغچه رها کردن! جایی که بتونه چیزی به جز پرتقال‌ها درخت پرتقال رو بخوره!

a-grasshopper-in-my-bedroom-story-20

اما هادسون تصمیم گرفت برای سنجاقک یه تخت با قوطی کبریت درست کنه و اونو بذاره زیر درخت! از اون شب به بعد هم هر شب توی تخت خودش خوابید! آخه اینجوری میتونست از پشت پنجره برای سنجاقک داستان بخونه!