امروز، یه روز خیلی خیلی شلوغه!! من و مامانم کلی کار برای انجام دادن داریم! و تازه کلی چیزهای باحال هم قراره با هم ببینیم!
من و مامان با هم به ایستگاه اتوبوس رفتیم! اون جا یک عالمه آدم با هم توی صف ایستاده بود! آدمها پیر! آدمهای جوون! آدمهای پر سر و صدا! آدمهای ساکت! همه میخواستن که سوار اتوبوس بشن!
من و مامانم هم توی صف منتظر اتوبوس موندیم! وقتی اتوبوس اومد، من و مامانم با هم سوار شدیم!
از توی پنجرهی اتوبوس، من کلی ماشین توی خیابون دیدم!
ماشینهایی که تند میرفتن! و ماشینهایی که آروم میرفتن!
ماشینهای بزرگ و ماشینهای کوچیک!
به هرجایی نگاه میکنم، کلی ساختمون همه جا هست!
ساختمونهای بلند و کوتاه!
ساختمونهای شیشهای و آجری!
من و مامانم وقتی از اتوبوس پیاده شدیم، کلی مغازههای رنگی رنگی دیدیم!
مغازهی لباس فروشی و مغازهی کتابفروشی!
مغازهی کیف فروشی و کلی مغازهی دیگه!
من و مامانم با هم رفتیم توی یک مغازهی کفش فروشی!
مامانم کلی کفش با حال پوشید! کفشهای قرمز و کفشهای سبز!
کفش ورزشی و کفش پاشنه بلند!
من و مامانم توی خیابون راه رفتیم!
کلی آدمهای مختلف دیدیم! آدمهای فرانسوی و آدمهای ایتالیایی!
آدمهای آفریقایی و آدمهای انگلیسی!
من و مامان سوار مترو شدیم و رفتیم به پارک! توی پارک، یک عالمه بچهی دیگه دیدیم!
دختر و پسر!
بچههای شیطون و بچههای آروم!
بچههای ورزشکار و بچههای هنرمند!
مامان برای من بستنی خوشمزه خرید!
آقای بستنی فروش کلی بستنی داشت!
بستنی شکلاتی و بستنی توت فرنگی!
بستنی پرتقالی و بستنی وانیلی!
من و مامانم با هم به مغازه رفتیم! و سبدمون رو با کلی غذا پر کردیم!
کلی کیسهی میوه! شیر و پنیر و ماست!
نون خوشمزه و بطری آبمیوه!
مامان به من اسباب بازیها رو نشون داد و بهم گفت که یه اسباب بازی برای خودم انتخاب کنم!
اونجا یک عالمه اسباب بازی بود!
عروسک و ماشین!
توپ و لگو!
امروز من و مامان کلی چیز با حال خریدیم!
کلی غذا و میوهی خوشمزه!
کلی لباس قشنگ و یه جفت کفش!
و تازه! مامان برای من یه هدیه هم خرید!
حالا باید برگردیم خونه!
وقتی که برسیم خونه، من هدیهای که مامان برام خریده رو باز میکنم!
و میتونم کلی باهاش بازی کنم!
خوب بود
واقعا مامانش زشت بود😂
ولی خدا شکر داستان خوب بود💯