آیسا عاشق خوردن میوه است. اون همهی میوهها رو دوست داره: گلابی، انگور، پرتقال و هندوانه!

اون میتونه یه میوهی کامل رو تو یه چشم به هم زدن بخوره!

اما اون هستهی میوهها رو دوست نداره! اونا لای دندونش گیر میکنن و مزهی تلخی میدن!

امروز آیسا داره یه گلابی آبدار خوشمزه میخوره و هستههاش رو میندازه توی باغچه!

همون لحظه یه گیاه از زیر زمین شروع میکنه به رشد کردن! آیسا تعجب میکنه و با خودش فکر میکنه:
اینجا چه خبره؟

ناگهان یه درخت از زیر زمین میپره بالا و آیسا رو هم با خودش میبره!

آیسا باید یه راه برای پایین اومدن پیدا کنه!

شاخههای درخت مثل تاب میمونن!

آیسا شروع میکنه با دهنش آهنگ خوندن و تاب خوردن!
دیرین دیرین دیرین دیرین!

اون تاب میخوره و میپره رو شاخهی کناری و یه پرنده رو میبینه!

توی راه پایین اومدن از درخت، آیسا یه گلابی غول پیکر رو میبینه و روش میشینه و تاب میخوره! گلابی میچرخه و آیسا از این کار حسابی کیف میکنه!

مامان از توی خونه داد میزنه:
آیسا! وقت حموم رفتنه!
آیسا از روی درخت داد میزنه:
الان میام مامان!

عجب ماجراجویی جالبی! آیسا تصمیم گرفته از این به بعد هستهی میوهها رو جمع کنه! کی میدونه؟ شاید اونا هم مثل این یکی جادویی باشن!

کوچولوی شما هم میوهها رو دوست داره؟