من عاشق انجام دادن کارهای خونمون هستم!!
حالا شاید نه همشونو، ولی اکثرشونو دوست دارم!!
حالا شاید نه اکثرشونو، ولی از خیلیاشون خوشم میاد!!
حالا شاید نه خیلیاشونو، ولی چند تاشونو دوست دارم!!
چند تاشونم نه!!! حالا که فکر میکنم هیچکدومو دوست ندارم انجام بدم!!
اوه نه!!! داشتم شوخی میکردم!!! من عاشق انجام دادن کارهای خونمون هستم!!
وقتی من کارهای خونه رو انجام میدم، در واقع دارم به مامان و بابا کمک میکنم. حتما شما هم میدونید که مامان باباها بعضی وقتا حسابی یه کمک ما احتیاج دارن!!
وقتی من کارهای خونمون رو انجام میدم, باعث میشه حس کنم که آدم مفیدی هستم. من دوست دارم که احساس مفید بودن بکنم. شما دوست ندارید؟؟
بعضی وقتا که حوصلهام سر میره و کاری ندارم که انجام بدم، میرم و بعضی از کارهای خونه رو انجام میدم. حتی اگر اون کارها، کارهای اتاق خودم نباشن!!
بعضی وقتا، باید یک سری از کارهایی رو انجام بدم که ازشون خوشم نمیاد. اینجور وقتا یک بازی اختراع میکنم تا انجام دادن اون کار برام سرگرم کننده و راحتتر بشه!!
مثل دیروز که باید لباسهای تمیزمو تا میکردم!! وانمود کردم که میخوام اونو از مامانم پنهان کنم!! واسه همین گذاشتمش زیر میز!!! امیدوارم یادم بمونه که کجا گذاشتمش!!
داشتم باهاتون شوخی میکردم!! من اونو تا کردم و گذاشتم توی کشو!! دقیقا سر جاش!!
بعضی از روزا، اگر من تمام کارهای خودمو انجام بدم، مامان و بابا منو به پارک میبرن تا با هم بازی کنیم و خوش بگذرونیم!!
من میدونم که اگر کارهای خونه رو تموم نکنیم، نمیتونیم با هم بریم به پارک یا با هم بازی کنیم!!
پس به نظرم شما هم برای این که احساس مفید بودن بکنید و بتونید با مامان بابا برید پارک و بازی کنید، کارهای خونه رو سریع انجام بدید تا زود تموم بشن!!!
سلام
خیلی خیلی داستان زیبایی بود ممنون
باحال بود
میکنم
سلام
چه داستان جذاب و دل نشینی.
پیشنهاد میکنمکه حتما بخونید.
ممنون از نویسندش یاسمین روحانی.🙏🙏🙏