لوگو موشیما
لوگو موشیما

قصه کودکانه گوش‌های غول پیکر الفی

قصه کودکانه گوش‌های غول پیکر الفی
یاسمین روحانی نیم‌رخ

.

.

الفی یه فیل مهربونه که گوش‌های بزرگش توی زمستون یخ میزنن و دوستاش میخوان که حتما کمکش کنن!

عروسک لبوبو
عروسک لبوبو

یه فیل کوچولو بود به اسم الفی که تو جنگل زندگی می‌کرد. الفی خیلی آروم و مهربون بود، اصلاً حرف نداشت. خرطومش دراز بود و لبخندش گنده، ولی گوشاش! گوشاش خیلی خیلی بزرگ بودن و هی این‌ور و اون‌ور می‌افتادن.

تابستونا که هوا گرم بود، این گوشا هی تکون می‌خوردن و الفی رو خنک نگه می‌داشتن؛ عین دو تا پنکه‌ی بزرگ!

الفی توی تابستون

اما وای از زمستون! وقتی برف و یخ می‌اومد، گوشای الفی هر جا می‌رفت، یخ می‌زدن.

الفی غصه‌اش می‌گرفت و می‌گفت: «اوه اوه، بازم گوشام یخ کردن! آخه چرا من گوشام عین یه پرنده‌ی کوچولو گرم نیست؟ قرمز شدن و می‌لرزن و درد می‌کنن. زمستون دیگه چیه، خیلی بده!»

گوش های الفی یخ زدن

گوشاشو با برگ و کاه می‌پیچید، ولی بادای سرد و کوچولو همه‌شونو می‌بردن. تابستون‌ها تو آب گرمی که آفتاب داغش کرده بود، گوشاشو می‌ذاشت، ولی تو زمستون که آفتاب نبود، این کار فایده نداشت.

دوستای الفی تو جنگل، دیدن که چقدر ناراحته. سریع همه یه جا جمع شدن. خرگوش و سنجاب و روباه و خرس، جغد و جوجه‌تیغی؛ همه‌شون دلشون می‌خواست کمک کنن.

همه ی حیوونا میخوان کمک کنن

گفتن: «دوستمون گوشاش خیلی سرده، باید کمکش کنیم. باید یه راهی پیدا کنیم، باید شجاع باشیم!» سگ آبی گفت: «چوب که فایده نداره.»

سمور آبی فکر میکنه چوب بد نیست

سینه سرخ گفت: «پرای ما هم که خیلی کوچیکن.» روباه بلند فکر کرد: «شاید یه پتو؟» ولی خب، چطوری می‌شد دو تا گوش گنده رو زیر پتو جا داد؟

روباه به پتو فکر میکنه

بعد، جغدِ عاقل یه لبخند زد و گفت: «من می‌دونم چی اونو حسابی گرم می‌کنه! ما باید براش یه کلاه ببافیم، بزرگ‌ترین کلاه دنیا! با رنگ‌های گرم و قشنگ، مثل قرمز و آبی و سبز. یه کلاه گنده، نرم و پشمی که دور گوشاشو بگیره و تا روی زمین برسه!»

حیوونا هورا کشیدن و ذوق کردن. صبح تا شب کار کردن. سنجاب از شاخه‌های باریک نخ درست کرد. خرگوش خزه آورد تا لای بافتش نرم بشه. جوجه‌تیغی با خارهای تمیزش طرح‌های خوشگل دوخت، روباه هم یه پوم‌پوم منگوله‌ای درست کرد. آخ که چه باحال بود! خرس با چنگالاش نخ‌ها رو سفت می‌کشید، و جغد زیر نور ماه بهشون می‌گفت چی کار کنن.

حبوونا کلاه رو میبافن

بالاخره کلاه آماده شد! وای، عجب چیزی بود! رنگارنگ، گرم و تروتمیز. از بوته‌ها بزرگ‌تر بود، از درختا بزرگ‌تر بود و تو باد عین بادبون‌های کشتی تکون می‌خورد.

کلاه بافتنی آماده شد

حیوونا داد زدن: «الفی، امتحانش کن!» الفی آروم کلاهو گذاشت رو سرش، اندازه‌ی اندازه‌اش بود. گوشاش حالا حسابی گرم و شاد بودن و باد سرد دیگه نمی‌تونست نزدیکشون بشه.

الفی با خوشحالی داد زد: «مرسی دوستای گلم! این بهترین هدیه‌ایه که تو کل جنگل بهم دادین. گوشام خیلی خوشحالن، حسابی گرم شدن! این کلاه خیلی گنده‌ست، عالی و نوئه!»

کلاه رو بدیم به الفی

و این‌طوری شد که هر زمستون سرد، اهالی جنگل یه فیل خندون رو می‌دیدن که زیر اون کلاه گنده‌ی شاد، لبخند می‌زد. و همه‌ی دوستاش کنار هم، حسابی افتخار می‌کردن، چون تونسته بودن با محبت و عشق، به الفی عزیز کمک کنن.

الفی توی زمستون هم شاده

اگه تو هم تازگیا عاشق عروسک لبوبو شدی و دوست داری یدونشو داشته باشی، بیا یه نگاهی به صفحه‌ی عروسک لبوبو بنداز!

یاسمین روحانی نیم‌رخ

درباره نویسنده

عروسک - خرید مدل های خاص و زیبا + قیمت مناسب
خرید عروسک لبوبو یا لابوبو
خرید عروسک
هدیه ای خاص از جنس عروسک
خرید عروسک های خاص و زیبا