جیک و جو دوستهای صمیمی هستن! دوستهای خیلی خیلی صمیمی!
چیزهایی که اونا دوست دارن، شبیه به همن!
اونا بازیهای شبیه به هم دارن!
اونا مثل هم لباس میپوشن!
اونا مثل هم حرف میزنن!
و مهمتر از همه این که اونا هرگز و هیچوقت با هم دعوا نمیکنن!
اونا توی دو تا خونه زندگی میکنن که یکمی شبیه به هم هستن! و یک جادهی کوچولو بین خونههای اونا وجود داره!
دالیا کوچولو آخر این جاده زندگی میکنه!
دالیا کوچولو و لباسهای عجیب و غریبش!
جیک وقتی دالیا رو میبینه که داره از جاده رد میشه، داد میزنه و میگه:
دالیا! لباس زردت خیلی خیلی قشنگه!
جو میگه:
لباست مثل یه گل میمونه!
جیک میگه:
یا مثل یه موز!
روز بعد، دالیا با یک لباس سبز روشن از جاده رد میشه!
جیک میخنده و میگه:
لباست شبیه نخود فرنگیه!
جو هم میخنده و میگه:
یا شبیه به یک قورباغه!
این دو تا دوست، دوست داشتن سر به سر دالیا بذارن. اونا دالیا رو صدا میزدن:
پرنسس رنگی!
بالاخره یک روز، دالیا کوچولو از جوکهای بیمزهی جیک و جو خسته شد! اون تصمیم گرفت که خودش یه حقهی باحال سوار کنه!
دالیا دو تا لباس شبیه به هم داشت که یکیشون قرمز بود و یکیشون آبی!
اون هر دو تا لباسش رو از وسط قیچی کرد و اونا رو از وسط به هم دوخت.
حالا اون یه لباس خیلی خیلی مسخره داره!
یک طرف لباسش قرمزه، یک طرف لباسش آبی!
مثل همیشه، دالیا لباسش رو پوشید و رفت تا توی جاده قدم بزنه!
جیک گفت:
لباس دالیا مثل گوجه فرنگی قرمزه!
جو خندید و گفت:
مثل یه نهنگ یا دم یک پری دریایی آبیه!
دالیا سرش رو تکون داد و رفت به سمت خونشون!
جو داد زد و به جیک گفت:
تو چرا گفتی گوجه فرنگی؟
جیک داد زد:
برای این که اون یه پیراهن قرمز پوشیده بود!
جو سرش رو تکون داد و گفت:
اون یه پیراهن آبی بود. برای همین من گفتم نهنگ!
جیک به جو نگاه کرد و گفت:
اون قرمز بود! نکنه شوخیت گرفته؟
جو گفت:
نکنه چشمات ضعیف شده؟ اون آبی بود!
و بعد، اونا با هم دعواشون شد!
جیک داد میزد:
قرمز!
و جو داد میزد:
آبی!
اونا سر هم داد میزدن و شروع کردن به هل دادن همدیگه!
درست همون لحظه، دالیا با لباس قرمز و آبیش دوباره اومد توی جاده!
اون به جیک و جو نگاه کرد که داشتن سر همدیگه داد میزدن!
اونا به دالیا نگاه کردن! دالیا با لباس قرمز و آبی عجیبش، چرخی زد و خندید!
دالیا گفت:
خب، این هم قرمزه و هم آبی!
جیک و جو دست از دعوا کردن برداشتن و به دالیا خیره شدن!
دالیا گفت:
ببخشید که سر به سرتون گذاشتم! ولی شما هم همیشه راجع به من جوک میسازین! شاید بهتره که یکم مهربونتر باشید!
جالب بود
شگفت انگيز
ممنونم که قصه های قشنگی میزارید مرسی ازتون❤❤❤❤
ممنونم حانیه خیلی دوست داشت چند بار خوندیمش