کوما کوآلا و کانی کانگورو، مانی مورچهخوار، خانم شترمرغ و آقای والابی دور هم جمع شده بودن! اونا میخواستن یک چیزی رو جشن بگیرن!
هووووررراااا!
پنجتا بادکنک رنگی رنگی زرق و برق دار، کیک فنجونی و چیپس… و خب! همین کافیه! مگه نه؟
مانی مورچهخوار میگه:
نه! اصلا هم کافی نیست!
آخه مانی مورچهخوار دوست داره ظرفهای پر از شکلات و توت فرنگی هم داشته باشند!
پس کلی خوراکی دیگه هم آوردن! آبنبات کشی و نون قندی! سوسیسهای سرخ کرده و پاستیل قرمز! بستنی و ماست و میوهای! و یک عالمه شربت شیرین!
اوناهاش! کوما کوآلا! اون ستارهی جشن امروزه! اون امروز یک سالش شده! شما نمیدونستین؟ اون میرقصه و میخنده و آماده است که بازی کنه! تموم دوستهاش اون رو بغل میکنن و بهش تبریک میگن!
یک ساله بودن عالیه! آدم قدش بلنده و بامزه هم هست. تازه کلی کار باحال هم بلده که انجام بده! مثل خندیدن، رقصیدن و بازی کردن!
و برای یک جشن تولد یک سالگی خوب باید چیکار کرد؟ باید کاری کرد که کوما کوآلا خوشحال بشه! برای همین کانی کانگورو و مانی مورچه خوار اومدن! آقای والابی و خانم شترمرغ هم همینطور!
اول خانم شترمرغ یک جعبه میاره که سبزه و خالهای صورتی داره! اونا کاغذ کادو رو پاره کردن و توی جعبه بهترین کادوی دنیا رو پیدا کردن!
کوما کوآلا به همهی مهمونا نگاه میکنه! توی جعبه یه روروئک هست! کوما کوآلا حالا میتونه تندتر راه بره!
حالا نوبت مانی مورچه خواره! مانی هم یک هدیهی خیلی خوب آورده! یک ضبط صوت که میشه باهاش آهنگ گذاشت و توی مهمونی رقصید.
آهنگ شاد باعث میشه همه بخوان برقصن! کانی کانگورو شروع میکنه به تند تند پریدن و رقصیدن! اما کوما کوآلا آروم دستاش و پاهاش رو تکون میده!
کانی کانگورو یک موشک بنفش و یک فضانورد آبی آورده! همه سوار راکت شدن و سواری گرفتن و با فضانورد آبی بازی کردن.
آقای والابی یک کتاب خیلی خوب آورده که کلی عکس از اسبها داره! آقای والابی اون کتاب رو برای کوما کوآلا میخونه و کوما خیلی خیلی از کتاب خوشش میاد.
ولی جشن تولد که فقط برای کادو و هدیه نیست! برای بازی کردن و خوش گذروندن با دوستهاست!
روز تولد فقط نباید یک روز خوب باشه! بلکه باید بهترین روز باشه! برای همین دوستهای کوما کوآلا میخوان کارهای هیجانانگیز بکنن.
کوما کوآلا عاشق پخش و پلا کردن برجهای بلنده! برای همین مانی کانگورو با لگوهاش دو تا برج بلند وسط خونه ساخته!
یکی برای خراب کردن و یکی هم زاپاس! چون مانی کانگوروی باهوش اصلا نمیخواست که کوما برای اینکه برجش رو یکی دیگه خراب کرده، گریه کنه!
خانم شترمرغ هم میدوست که کوما دوست داره لباسهای توی کشوها رو بریزه و روی زمین پخش کنه! برای همین اجازهی این کار رو بهش داد!
خانم شترمرغ لباسها رو توی چندتا سبد ریخت و به کوما گفت که میتونه بره و اونا رو پخش و پلا کنه!
کوما کوآلا با خوشحالی دستهای تپلش رو تو لباسها میذاشت و اونا رو به اطراف مینداخت! کوما خیلی خیلی خوشحال بود.
عجب جشن خوبی! با همهی خوراکیها، بازیها و هدیهها! این بهترین روز عمر کوما کوآلاست! اما حیف که تولد فقط سالی یه باره!
کوما کوآلا بهترین دوستهای دنیا رو داره!
خیلی خوب بود
تو سایتتون چند داستان خوندم که عالی بودن . اما متاسفانه این داستان در کنار قشنگیایی که داره ایراداتی
داره . به نظرم آموزش ریخت و پاش کردن و رقصیدن
اونم با آهنگ چیز خوبی نیست . از طرفی این قصه برای
کسایی که توان جشن تولد گرفتن برا بچشون یا هدیه
دادن رو در این اندازه ندارن اصلا مناسب نیست و چون
احتمالا بچه ها ممکنه خودشونو با بقیه مقایسه کنن
شاید پیش خودشون مثلا بگن خوشبحال اون که اینجور
جشن تولدی براش گرفتن اما من … . که این چیز خوبی نیست . با تشکر
کیان
۴سال
عالی بود
ممنون
قشنگ بود
خيلي قشنگ بود
خوب بود
داستان خوبی بود
و من شخصیت خانم شتر مرغ را دوست داشتم
چون اجازه داد لباسها را به هم بریزد
داستان با مزه و خوبی بود خسته نباشید ایکاش پادکست هم داشت
با سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان اهل فرهنگ و ادب .بسیار سپاسگزارم بابت وقت و خلاقیتی که برای کودکان اختصاص دادید .به همه شما خداقوت عرض میکنم.
داستان جالب و آموزنده ای بود .
یک سوال داشتم در مجموعه خود آیا این قصه ها رو به صوت تبدیل کردید ؟بنده میتوانم قصه های شما رو با صدا ی خودم بخونم و بفرستم اگر مورد نظر بود با هم همکاری داشته باشیم