قصه کودکانه من بزرگم یا کوچیک؟
مکس داشت توی حیاط بازی میکرد که خواهرش ماریا رو دید! ماریا داشت دوچرخه سواری میکرد. مکس از ماریا پرسید: ماریا! اجازه میدی منم با…
·
دیدگاه
·
مجله
جدیدترین‌ها
هفته سی و نهم بارداری – حفظ سبکی معده
در این هفته اگر وضعیت جنین و بدن شما برای زایمان طبیعی فراهم باشد، احتمالا دردهای اصلی زایمان شروع می‌شود و فرزندتان به دنیا می‌آید.…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه جادوگر بدجنس
یک روز مهراد به همراه موشیما در ساحل یک دریای زیبا مشغول قدم زدن بودند. آب دریا آنقدر صاف و تمیز بود که می‌توانستند ماهی‌های…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه هزارپایی که عاشق کفش بود
پاپی هزارپا، مثل بقیه چند تا دونه پا نداشت! اون صدتا پا داشت! و اون عاشق کفش بود! اون عاشق کفش‌های قرمز بود! اون عاشق…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه مورچه‌ی مسافر
روزی روزگاری، یک مورچه‌ی خیلی بامزه، توی یک جاده اون قدر راه رفت و رفت تا خیلی از خونه دور شد! خیلی خیلی خیلی از…
·
دیدگاه
·
قصه‌ی کودکانه آرزوی ستاره‌ای قورباغه کوچولو
قورباغه کوچولو عاشق نگاه کردن به ستاره‌ها بود! اون آرزو داشت که بتونه بلند بپره و ستاره‌ها رو بگیره! قورباغه کوچولو از یک سنگ بالا…
·
دیدگاه
·
هفته سی و هشتم بارداری – تکامل حنجره‌ی جنین
نهایتا تا دو هفته‌ی دیگر، فرزند دلبندتان را در آغوش می‌گیرید! البته برخی بارداری‌ها تا ماه دهم نیز به طول می‌انجامد. بهتر است در نظر…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو
اسم این دختر کوچولو، ماریاست! ماریا یه دختر خیلی شیرین با موهای نارنجی به هم ریخته است! پوست ماریا مثل برنج سفیده و لپ‌هاش حسابی…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه خرس دریانورد
سال‌ها پیش، کشتی بزرگی بود که در دریاها میرفت و میرفت و دنبال گنج میگشت. اسم این کشتی مروارید چوبی بود و کاپیتان خرسه به…
·
دیدگاه
·
هفته سی و هفتم بارداری – جنین آماده‌ی تولد است
تبریک میگوییم! با شروع این هفته، وارد ماه نهم بارداری شده‌اید. اکنون دیگر خیالتان راحت است که اگر به هر دلیلی دچار زایمان پیش از…
·
دیدگاه
·
هفته سی و ششم بارداری – تکامل سیستم ایمنی جنین
به شما تبریک میگوییم! با به پایان رسیدن هفته‌ی سی و ششم بارداری، وارد آخرین ماه از دوران شیرین بارداری می‌شوید. زمانی که به 35…
·
دیدگاه
·
هفته سی و پنجم بارداری – خالی شدن سر دل
تنها دو هفته‌ی دیگر تا آغازِ آخرین ماه از بارداری باقی مانده است. همانطور که در مقالات قبل درباره‌ی این موضوع صحبت کردیم، یک بارداری…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه عینک مادربزرگ
مامانبزرگ لیلی همیشه عینکش رو گم میکرد! مامانبزرگ که بدون عینکش، هیچ جا رو نمیتونه ببینه، میگه: یعنی عینکمو کجا گذاشتم؟! برای همین مامانبزرگ به…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه خوک کوچولویی که فرار کرد!
تپلی، خوک آقای سایمون بود! آقای سایمون یه سفالگر بود! آقای سایمون خیلی خیلی خوکش رو دوست داشت! اون میذاشت که تپلی هر کاری دلش…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه مینگ مینگ، خرس کپلو! (شعر)
مینگ مینگ، خرس کپلو! اون روز صبح بیدار شد با یه دونه مو! که روی سرش تا هوا رفته بود! هر خرس کپلویی کلی مو…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه نینا میخواد لباس بپوشه!
امروز، روز اول مهدکودک نیناست! ولی نینا هنوز بلد نیست فرم مهدکودکشو خودش بپوشه! نینا دوید پیش مادرش تا از اون کمک بخواد! نینا از…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه روز خیلی خیلی خوب
اون روز صبح، مامان نیکولاس با خوشحالی گفت: نیکلاس بیدار شو! ببین چه روز قشنگیه! نیکولاس بیدار شد و با لبخند گفت: صبح بخیر مامان!…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه پشمالو دلش موبایل میخواد!
بچه‌ها! پشمالو واقعا دلش یه گوشی موبایل میخواست! از همونا که همه توی دستشون میگیرن! همه‌ی دوستاش یه دونه از این گوشی‌های موبایل داشتن! مامان…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه اسب آبی شاد
اسب آبی کوچولو، خیلی شاد و خوشحاله! اون میخواد برقصه و شادی کنه! اون روی زمین خاکی میپره بالا و میپره پایین! درازو، که یه…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه روز خیلی خیلی شلوغ
امروز، یه روز خیلی خیلی شلوغه!! من و مامانم کلی کار برای انجام دادن داریم! و تازه کلی چیزهای باحال هم قراره با هم ببینیم!…
·
دیدگاه
·
هفته سی و چهارم بارداری – تزریق آمپول بتامتازون
به شما تبریک میگوییم! فقط دو هفته‌ی دیگر تا پایان ماه هشتم بارداری، باقی مانده است. بسیاری از مادران در این هفته‌های پایانی، از شوق…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه شیر کوچولو بگو “لطفا و متشکرم”
میمون قهوه‌ای همینجور که انگشتاشو لیس میزد گفت: به به! عجب موز خوشمزه‌ای بود! سایمون، توله شیر کوچیک، پرسید: موز چه مزه‌ایه؟ مزه‌اش مثل طالبیه؟…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه هشت پا کوچولو توی بطری
ماهی‌های کوچولو، توی آب شنا میکردن و بالا و پایین میرفتن! قایم موشک بازی میکردن و دنبال هم میرفتن! تازه اونا توی موج دریا غلت…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه کی به ما کمک میکنه؟!
پرستار مهربون! پرستار مهربون وقتی که مریضیم و درد داریم از ما مراقبت میکنه! هیچ فرقی نداره، شب یا روز باشه، پرستار مهربون از ما…
·
دیدگاه
·
