لوگو موشیما

داستان کودکانه مورچه‌ها

داستان کودکانه مورچه ها
یاسمین روحانی نیم‌رخ

.

.

این داستان یک دسته مورچه‌ی خیلی بامزه است که همشون شلوارک‌های قرمز روشن پوشیده بودن!! داستان از اونجا شروع میشه که یک روز سرد زمستانی، همه‌ی مورچه‌ها برای بازی به پارک رفته بودن! بعد از اینکه حسابی بت تاب بازی کردن، با لرز به خونه برگشتن! یکی از مورچه‌ها گفت: اوه، نه! پاهای من کاملا…

این داستان یک دسته مورچه‌ی خیلی بامزه است که همشون شلوارک‌های قرمز روشن پوشیده بودن!! داستان از اونجا شروع میشه که یک روز سرد زمستانی، همه‌ی مورچه‌ها برای بازی به پارک رفته بودن!

بعد از اینکه حسابی بت تاب بازی کردن، با لرز به خونه برگشتن! یکی از مورچه‌ها گفت:

اوه، نه! پاهای من کاملا از سرما بی حس شده. همش به خاطر نشستن روی او تاب یخ زدست! ما واقعا باید یه کاری بکنیم!!

در این لحظه، همه‌ی مورچه‌ها شروع کردند که یک نقشه‌ی زسرکانه بکشن تا بتونن پاهاشون رو از یخ زدن نجات بدن. مدتی همشون ساکت بودن که ناگهان یک مورچه با خوشحالی فریاد زد

همینه!! همه‌ی ما برای خودمون یک زیر شلواری قرمز با مزه میدوزیم تا بتونیم روی تاب دوستداشتنیمون بازی کنیم و یخ نزنیم!!

واقعیت اینه که داستان مورچه‌های بامزه‌ی ما همینجا تموم میشه. مورچه‌های کوچولو از بازی با تاب با پوشیدن زیر شلواری‌های قرمز لذت بردن و تا یه مدت خیلی خیلی زیاد اون زیر شلواری‌ها رو اصلا از پاشون در نیاوردن!!