لوگو موشیما

داستان کودکانه بهترین لونه

the-best-nest-story-1
یاسمین روحانی نیم‌رخ

.

.

اون روز وقتی آقا و خانم پرنده از خواب بیدار شدن، آقای پرنده که رنگ پرهاش آبی بود گفت: من از این لونه‌ی قدیمی خسته شدم! ما یک لونه‌ی جدید نیاز داریم! خانم پرنده که پرهاش قهوه‌ای بود، گفت: اگر تو اصرار داری، باشه! ولی یادت باشه که من اسباب کشی نمیکنم مگر این که…

اون روز وقتی آقا و خانم پرنده از خواب بیدار شدن، آقای پرنده که رنگ پرهاش آبی بود گفت:

من از این لونه‌ی قدیمی خسته شدم! ما یک لونه‌ی جدید نیاز داریم!

the-best-nest-story-2

خانم پرنده که پرهاش قهوه‌ای بود، گفت:

اگر تو اصرار داری، باشه! ولی یادت باشه که من اسباب کشی نمیکنم مگر این که لونه‎‌ی بعدیمون از این لونه بهتر و دنج‌تر باشه!

آقای پرنده گفت:

آره حتما! لونه‌ی جدیدمون عالی میشه! اون بهترین لونه‌‌ی دنیا میشه!

the-best-nest-story-3

آقای پرنده به چیزی اشاره کرد و گفت:

مثلا به اون نگاه کن! اون یه لونه‌ی عالیه! گرم و نرمم هست! تازه هر کدوممون برای خودمون یک تخت داریم! اون بهترین لونه برای ماست!

خانم پرنده گفت:

ولی نههه! این اصلا لونه‌ی خوبی نیست!

the-best-nest-story-4

خانم پرنده همینطور که داشت فرار میکرد گفت:

حواست کجاست آقای پرنده! این یک دمپاییه!

the-best-nest-story-5

آقای پرنده به یک ظرف رنگی رنگی اشاره کرد و گفت:

به اون لونه‌ی زیبا نگاه کن! هم دنجه و هم رنگارنگ! این بهترین لونه برای ماست!

the-best-nest-story-6

خانم پرنده گفت:

ولی نههه! این اصلا لونه‌ی خوبی نیست!

the-best-nest-story-7

خانم پرنده همینطور که داشت فرار میکرد گفت:

آقاااااای پرنده! این ظرف غذای گربه است! حواست کجاست آخه؟!

the-best-nest-story-8

آقای پرنده به یک چیز درخشان اشاره کرد و گفت:

به این لونه‌ی زیبا نگاه کن! ببین چقدر درخشان و زیباست! ایت بهترین لونه برای ماست!

the-best-nest-story-9

خانم پرنده گفت:

ولی نههه! این اصلا لونه‌ی خوبی نیست!

the-best-nest-story-10

خانم پرنده همینطور که داشت فرار میکرد گفت:

آقای پرنده حواست کجاست؟ این یه سطل آشغاله!

the-best-nest-story-11

آقای پرنده به یک خونه‌ی کوچک اشاره کرد و گفت:

به این خونه‌ی بزرگ نگاه کن! تازه یک در بزرگ هم داره! این بهترین لونه برای ماست!

the-best-nest-story-12

خانم پرنده گفت:

ولی نههه! این اصلا لونه‌ی خوبی نیست!

the-best-nest-story-13

خانم پرنده همینطور که داشت فرار میکرد گفت:

آقای پرنده! حواست کجاست؟! این لونه‌ی سگه!

the-best-nest-story-14

آقای پرنده به یک لونه روی شاخه‌ی درخت اشاره کرد و گفت:

نگاه کن! این لونه‌ی زیبا رو ببین! ببین چقدر خوب ساخته شده! این بهترین لونه‌ی دنیا نیست؟

the-best-nest-story-14

خانم پرنده یک نگاه معنی دار به آقای پرنده انداخت!

the-best-nest-story-15

خانم پرنده گفت:

معلومه که این بهترین لونه است!

the-best-nest-story-16

خانم پرنده ادامه داد:

حواست کجاست آقای پرنده! این لونه‌ی خودمونه!

the-best-nest-story-17

آقای پرنده بال‌هاش رو کش و قوس داد و توی بهترین لونه‌ی دنیا به خواب رفت!

the-best-nest-story-18