یک صبح آفتابی دوست داشتنی، کرکی، گلوب، بیپو، تویینکو، کوکو و اودو توی کافهگوگول که بالای کوه گیلی حبابی بود نشسته بودن. اونا تازه صبحونهی مورد علاقشون یعنی گوگولکیک رو تموم کرده بودن!!
کرکی از جاش بلند شد و گفت:
حدس بزنید چی شده!! من امروز برای همتون یک هدیهی ویژه دارم!!
گلوب گفت:
وای آخ جووون!!
اودو پرسید:
این هدیه چیه کرکی؟؟
بیپو گفت:
بیز بییییز بیزززز؟
روکو گفت:
ما امروز برای خوش گذرونی قراره به ساحل بریم!!
اودو که غمگین به نظر می رسید گفت:
اوه کرکی!!! اونجا خیلی دوره!! من نمیتونم تا اونجا بخزم!!
کرکی گفت:
نگران نباش اودو!! من قراره که یک اتوبوس خبر کنم!!
کوکو پرسید:
کرکی، نکنه منظورت تور ویژهی گوگول مگوله؟؟
کرکی گفت:
بله بله!!! این تور فقط یک سال یک بار اجرا میشه و من برای هممون بلیط خریدم!!
پاستو با شش جعبهی کوچک از آشپزخانه بیرون آمد و گفت:
بیاید اینا رو بگیرید!! من برای شما جعبهگوگول پیک نیکی آماده کردم!!
تویینکو گفت:
وای!!! تو روی این جعبهگوگولها اسم ما رو هم نوشتی!! خیلی ممنون پاستو!!
گلوب گفت:
من خیلی گرسنمه!! داخل این جعبهگوگولها چیه؟؟
بیپو گفت:
بیز بیزززز بیزززز!!
اودو گفت:
حق با بیپوعه گلوب!!! تو باید صبر کنی تا به ساحل برسیم!!
کرکی گفت:
خب گوگولی مگولیها زود باشید!! اتوبوس ده دقیقه دیگه حرکت میکنه!!
همهی اونا جعبهگوگولها پیک نیکی خودشون رو برداشتن و از کوه گیلی حبابی به سمت ایستگاه اتوبوس رفتن!! اونا حسابی هبجانزده و خوشحال بودن!!
خیلی زود اونا صدای قام قام شنیدم و اتوبوس قرمز از راه رسید!!
اتوبوس تور گوگول مگول حسابی خنده داره!!! اون یک مثلث بزرگ قرمزه که یک دودکش بزرگ داره و از توی اون دودکش، حبابهای بزرگ سبز میان بیرون!!
همهی گوگولی مگولیها به هم کمک کردن و از پلههای اتوبوس رفتن بالا و هر کدوم برای خودشون یک صندلی انتخاب کردن!!
اتوبوس با صدای قام قام قام به راه افتاد!!
اونا از مرداب گیلی ویلی رد شدن و سپس کوکو گفت:
نگاه کنید!! اون جا جنگل نرمالوعه!!
و بعدش گلوب گفت:
اون جا رو!!! اون درخت لولهای بلنده!!
تویینکو گفت:
خیلی با حاله!! وقتی توی اتوبوس هستیم، همه چیز یکم فرق داره، مگه نه؟؟
اونا از کنار مزرعهی کلمهای پرنده و هویجهای وارونه گذشتن!! خب میدونید بچهها سبزیجات سیارهی گوگول یکم متفاوت از سبزیجات سیارهی زمینه!! ولی من قول میدم که به همون خوشمزگیه!!
خیلی طولی نکشید که اونا به ساحل رسیدن.
همهی گوگولی مگولیها پیاده شدن و قدم زنون به پایین جاده اومدن!!
آسمون آبی و شنهای زرد و دریای بنفش حسابی قشنگ بودن!!
گوگولی مگولیها توی ساحل راه رفتن و به چیزهای شگفت انگیزی که وجود داشت نگاه کردن!!
چند پرنده سبز بسیار عجیب که شبیه موز بودن در اطراف پرواز می کردن. اسم این پرندهها دلقک بود چون دماغ بامزهی قرمزی داشتن و دوست داشتن روی شنها برقصن و صداهای خنده دار در بیارن!!
توینکو پرسید:
اون حیوون صورتی بامزه که داره بالای دریا پرواز میکنه چیه؟؟
کرکی گفت:
من درست میبینم؟؟ اون پا داره؟؟
گلوب گفت:
یک عالمه!!
کرکی گفت:
چند تا؟؟
کوکو پاسخ داد:
سه تا!!
کرکی گفت:
دوباره بشمارید!!
اودو گفت:
پنج تا!!
کرکی گفت:
دوباره بشمارید بچهها!!
بیپو گفت:
بیز بیز بیییز!!
کرکی گفت:
آفرین بیپو!!اون حیوون هشت تا پا داره و اسمش گوگولتاپوسه!! اون بالای ساحل شنا میکنه و مطمئن میشه که ساحل مرتب و تمیزه!! آخه میدونید، کرممگولها بعضی وقتا ساحل رو حسابی به هم میریزن!!
گلوب پرسید:
هیچ کس گرسنه نیست؟؟ آخه من گرسنمه!!
تویینکو پرسید:
فکر میکنید پاستو برای ما ساندویچهای خوشمزه درست کرده؟؟
گلوب پرسید:
حتما!!! دست پخت پاستو حرف نداره!!
کوکو گفت:
تازه پاستو توی اونا، میوههای گوگولی هم ریخته!!
کرکی پاسخ داد:
اوه، یادتون باشه اگر غذاتون رو کامل بخورید، میتونی از کنار دریا، یک خوراکی خوشمزه جایزه بگیرید!!
گلوب پرسید:
چه خوراکی خوشمزهای؟؟
کرکی گفت:
فکر کنم اونا بستیگول دارن و تازه یخگولبهشتیهای اینجا هم حرف نداره!!!
وقتی اونا ساندویچشون رو کامل خوردن، با هم به سمت مغازهی بستنیگول راه افتادن!!
بعدش اونا با خوشحالی رو زیر اندازشون نشستن و با لذت بستنیگولهاشون رو خوردن!!!
همهی گوگولی مگولیها دوباره به ساحل رفتن و یک عالمه صدفگول صورتی جمع کردن تا با خودشون به خونه ببرن!! ناگهان بیپو گفت:
بییییز بیزززز بیزززز!!
کرکی جواب داد:
اوه، خیلی ممنون که به من گفتی بیپو!! داشت یادم میرفت!! اتوبوس تا پنج دقیقهی دیگه میرسه!! بهتره که ما بریم به سمت ایستگاه اتوبوس!! خب بگید بلیطها دست کیه؟؟
گلوب گفت:
دست من که نیستن!!
کرکی گفت:
ااای!! پناه بر برگهای بوگندوی گیلی ویلی!! من نمیدونم بلیطها کجان!!! حالا باید چیکار کنیم؟؟
گوگولی مگولیها همه جای ساحل رو گشتن ولی اصلا بلیطها رو پیدا نکردن!!
اونا از دور صدای قام قام قام رو شنیدن. این یعنی این که اتوبوس از راه رسیده بود!!
کوکو گفت:
وای ما که بلیط نداریم!! حالا چی کار باید بکنیم؟؟
درست توی همون لحظه یک گوگولتاپوس صورتی به سمت اونا پرواز کرد و گفت:
اینا بلیطهای شماست؟؟ من داشتم ساحل رو تمیز میکردم که دیدم اینا روی شنهای ساحل افتادن!!
کرکی گفت
اوه حتما اونا از دستم افتادن!!! بله اونا بلیطهای ما هستن!!! خیلی ممنون!! ببخشید اسم شما چیه؟؟
گوگولتاپوس گفت:
اسم کامل من هشتپا مگول بنفش گیلی ویلی گوگولتاپوسه. ولی شما میتونید منو گیلی صدا کنید!!
تویینکو گفت:
اوه، خیلی ازت متشکریم، گیلی!!
گلوب گفت:
آره گیلی. اگه تو نبودی ما نمیتونستیم برای شام به موقغ برسیم خونه!!
اودو گفت:
بله گیلی ما همه از تو ممنونیم!!!
خیلی زود اونا به ایستگاه اتوبوس رسیدن و سوار شدن!! اتوبوس اونا رو جلوی کوه گیلی حبابی پیاده کرد!!
پاستو منتظر اونا بود تا برای شام براشون گوگولبرگر بپزه!!
گوگولی مگولیها که خیلی خسته بودن، جعبهگوگولهای پیک نیکشون رو به پاستو دادن. کرکی هم قشنگترین و براقترین صدفگوگولی که پیدا کرده بودن رو به پاستو داد!!
کوکو گفت:
این بهترین روز عمرمون بود!!!
گلوب به گوگولبرگرهای خوشمزه نگاه کرد و گفت:
آره، خیلی عالی بود!!
کرکی گفت:
بله بله. این خیلی عالی بود!!! حالا باید به فکر یک ماجراجویی باحال دیگه باشیم!!
خیلی جذاب و قشنگ بود مرسی بابت داستان های زیبا تون
کیان 😗😍😘♥️💋
عالی بود 😂😂😂😂😂😂😂😂😂♥️♥️
سلام. لطفا قسمت های بعدی هم بذارید. ممنان
سایتتون که اسمش هست موشیما چقد قصه های باحالی داره
سامیار
🇮🇷⛱️🍔
خیلی خوب بود و خلاقانه