the-snow-queen-story-1

 روزی روزگاری در یک سرزمین بزرگ که پوشیده از برف بود، پسر جوانی به نام کای و بهترین دوستش، دختری به نام گردا در یک روستای دلنشین، با مناظر پوشیده از برف و یخ زندگی می‌کردن. کای و گردا روزهاشون رو با بازی کردن و رویاپردازی با همدیگه می‌گذروندن و دوستیشون مثل آفتاب زمستانی گرم و پاک بود.

اما در یکی از این روزها، ملکه برفی که خیلی بدجنس و فریبکار بود، روستای زیبای اونا رو با یک جادوی سرد و یخی، طلسم کرد. در یکی از همین روزها، وقتی که کای داشت از پنجره‌‌ی اتاقش به بیرون نگاه می‌کرد، یک دونه‌ی برف در آسمان دید که در زیر نور آفتاب می‌درخشید. بی‌خبر از این که این دانه‌ی برف، جادوی ملکه‌ی بدجنسه، کای به سمت اون رفت. ناگهان دونه‌ی برف روی قلب کای فرود اومد و قلب اونو سرد و خالی از عشق کرد.

قلب گرم و پرمحبت کای، سرد شد. اون دیگه با گردا بازی نمیکرد و با اون با بداخلاقی حرف میزد. یکی از همون روزها وقتی که گردا می‌خواست با کای بازی کنه، کای ناگهان ایستاد و گفت:

من دیگه به دوستی خودم و تو اهمیت نمیدم! من اصلا از تو خوشم نمیاد! من میرم و ملکه برفی رو پیدا میکنم!

بعد یک لبخند ترسناک زد و توی جنگل ناپدید شد!

گردا که دلش شکسته بود و نگران دوستش بود، تصمیم گرفت که برای پیدا کردن کای، یک سفر پر خطر رو شروع کنه. اون با وجود برف زیاد و بادهای خطرناک به راهش ادامه داد و با شجاعت تمام دنبال هر نشونه‌ای بود که بتونه در پیدا کردن کای بهش کمک کنه. در طول راه، گردا افراد خوش قلب و مهربون زیادی رو ملاقات کرد که بهش کمک کردن و باعث قوت قلب اون شدن!

در حین سفر، گردا فهمید که ملکه برفی چقدر قدرتمنده و میتونه باعث قلب آدم‌ها رو طلسم کنه تا اونا نتونن کسی رو دوست داشته باشن. گردا با شجاعت خیلی زیاد با موانع بسیاری مواجه شد. اون رودخونه‌های یخ زده رو پشت سر گذاشت، از کوه‌های بلند بالا رفت و از جنگل‌های تاریک و وحشتناکی عبور کرد! فقط برای این که دوستش رو پیدا کنه!

در یکی از شب‌ها، وقتی هوا تاریک تاریک بود، گردا گروهی از کلاغ‌های سخنگو رو دید که داشتن چیزی رو زمزمه میکردن:

ملکه برفی یک پسر کوچیک رو با خودش به قصر یخی برد!

اونا به گردا کمک کردن تا از مسر سخت عبور کنه و به سرزمین ملکه برفی برسه!

با ورود به قصر، گردا کای رو دید که روی یک تخت یخی نشسته و بدون هیچ احساسی به روبرو خیره شده. گردا کای رو در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن. اشک‌های گرم و پر از محبت گردا روی قلب کای ریخت و به طور معجزه‌آسایی، قلب کای دوباره پر از عضق و محبت شد!

کای که حالا متوجه اشتباهاتش شده بود، گردا رو در آ؛وش گرفت. اونا تصمیم گرفتن از قصر ملکه برفی فرار کننن، اما ملکه قرار نبود به این سادگی‌ها کوتاه بیاد. اون با جادو یک طوفان یخی درست کرد تا گردا و کای رو برای همیشه زندانی کنه!

اما عشق و اراده زیاد گردا بالاخره ملکه برفی رو شکست داد. قلب ملکه با دیدن عشق و محبت زیاد گردا نرم شد و او کای و گردا را آزاد کرد تا به خانه برگردن.

کای و گردا دوباره با خانواده و دوستاشون هم ملاقات کردن و گرما و شادی را به روستایشون برگردوندن. جادوی یخی که بر سرزمین اونا حکمرانی می‌کرد، شروع به آب شدن کرد و بهار دوباره متولد شد. مردم شادی کردن و پیروزی رو جشن گرفتن!

از اون روز به بعد، کای و گردا جدایی‌ناپذیر شدن و قدر دوستیشون رو میدونستن و درک کردد که عشق واقعی می‌تونه هر سرمایی را شکست بده.

منبع:

MOONZIA.COM

همین حالا نظر خود را با دیگران به اشتراک بذارید: کلیک کنید

دسته بندی‌های مقاله: داستان کودکانهداستان کودکانه برای خوابداستان کودکانه برای سنین 6-4 سالداستان کودکانه برای سنین 9-7 سالداستان های کودکانه قدیمی
امتیاز 3.8 از 5 (326 نفر رای داده‌اند)
3.8 326 رای ها
1 ► امتیاز دهی ◄ 5
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
النا ❤️
النا ❤️
2 ماه قبل

قصه معمولی بود و چند تا غلط املائی داشت🧐
بطور مثال عشق رو عضق نوشته بود

ساسان
ساسان
4 ماه قبل

چند مورد غلط املایی داشت
اما در کل یکمی برای دخترم خوندم گفت نخون.
جذابیتی نداشت
و خیلی مسخره بود.

مریم بیکتاش
مریم بیکتاش
5 ماه قبل

به نظرم زیادیی طولانی و از نظر خواهرم که براش خواندم دیس لایک. و بیخود بود آبجیم 8 سالشه وقتی برای خواندم گفت این چیزا چیه می‌خونی با اینکه روم نشد نصفشو بخونم
نباید این چیزا رو برای بچه ها بخونین بد آموزی داره

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط مریم بیکتاش
حلما یعقوبی
حلما یعقوبی
6 ماه قبل

عالی بود قصه خیلی خوب و قشنگی بود

علی
علی
9 ماه قبل

رابطه‌ ی جنسی داشت وبرای کودکان بد است

ایمان
ایمان
پاسخ به  علی
4 ماه قبل

وا ازکجا فهمیدی، چه ذهنه منحرفی

رونیاتانیا
رونیاتانیا
10 ماه قبل

عالی بود مناسب بچه ها بود
اونجای که گفت یه لبخند ترسناک زد و توی جگل ناپدید شد یه کم ترسناک بود

امیر علی
امیر علی
1 سال قبل

خوب نبود چون دوست شدن و عشق کاذب رو نشر میده..

تیارا
تیارا
1 سال قبل

بنظرم این قصه اصلا مناسب بچه ها نیست..چون بیشتر شبیه فیلم های غیرواقعی و بی مفهوم غربی هستن

جرج مایکل
جرج مایکل
پاسخ به  تیارا
1 سال قبل

خیلی داستان مسخره ای بود برای بچه ها‌…
و غیر اخلاقی بغل کردن دختر و پسر و گرم شدن آغوش هم در رابطه دوستی…..
من برا بچه ۸ ساله خوندم روم نشد ادامه بدم ….
مسخره و چرت بود….

جواد
جواد
پاسخ به  جرج مایکل
9 ماه قبل

خوب خانم حسابی یعنی نمیتونی درک کنی که بعضی جاهارو سانسور کنی

سبد خرید

0
image/svg+xml

No products in the cart.

بازگشت به صفحه محصولات