لوگو موشیما
لوگو موشیما

قصه کودکانه آرش و رویای تشک کشتی

قصه کودکانه آرش و رویای تشک کشتی
میلاد تقی زاده نیم‌رخ

.

.

داستان پسربچه‌ای که عاشق کشتی می‌شود، اما پس از یک شکست سخت، یاد می‌گیرد که پهلوانی واقعی در دوباره بلند شدن است.

عروسک لبوبو
عروسک لبوبو

آرش پسرکی بود پر از انرژی که قصه‌های شاهنامه را خیلی دوست داشت. او همیشه آرزو می‌کرد مثل رستم، قوی و پهلوان باشد.

یک روز عصر، آرش با پدرش از جلوی یک باشگاه ورزشی رد می‌شد که صدای هیاهو و تشویق شنید.

از پشت پنجره نگاه کرد. چشمش به یک تشک بزرگ آبی افتاد!

چند پسر هم‌سن‌وسال خودش، لباس‌های مخصوص (دوبنده) پوشیده بودند و با هم کشتی می‌گرفتند.

کلاس کشتی

آرش دید که چطور یکی از پسرها مثل فرفره چرخید (فتیله‌پیچ!) و دیگری چطور قوی روی دست‌هایش ایستاده بود (پل!).

قلب آرش تند تند زد. همان‌جا، در دلش گفت: «من هم می‌خواهم یک پهلوان بشوم!»

آرش میخواهد قهرمان شود

آرش آن‌قدر به پدر و مادرش اصرار کرد تا بالاخره او را در کلاس کشتی ثبت‌نام کردند.

مربی آن‌ها «پهلوان اکبری» بود؛ مردی قوی با لبخندی مهربان.

پهلوان اکبری

پهلوان اکبری همیشه می‌گفت: «بچه‌ها! بردن مهم نیست، تلاش کردن و جوانمرد بودن مهمه.»

اما تمرین‌ها خیلی سخت‌تر از چیزی بود که آرش فکر می‌کرد!

دویدن‌های تند، نرمش‌های کششی که بدنش را مثل فنر می‌کشید، و یاد گرفتن فن‌های اولیه مثل «خاک کردن» و «پل زدن» نفسش را می‌گرفت.

آرش از تمرین ها خسته شده

اوایل، در کشتی‌های تمرینی، بچه‌های دیگر زود او را می‌بردند. آرش کمی کلافه می‌شد و اخم می‌کرد.

بالاخره روز مسابقات رسید. دل توی دل آرش نبود.

مسابقه‌ی اول را با کلی هیجان و کمی دستپاچگی برد!

اما در مسابقه‌ی دوم، حریفش خیلی قوی بود. تا آرش به خودش بیاید، پسرک او را «خاک» کرد و قبل از اینکه آرش بتواند «پل» بزند، شانه‌هایش را محکم به تشک چسباند. داور سوت زد. «ضربه فنی!»

آرش شوکه شده بود. اصلاً انتظار نداشت این‌قدر سریع ببازد! چشم‌هایش پر از اشک شد.

آرش مسابقه رو باخت

از روی تشک پایین آمد و مستقیم به رختکن دوید. احساس می‌کرد جلوی بابا و مامان و دوستانش خجالت‌زده شده است.

وقتی به خانه رسید، دوبنده‌اش را گوشه‌ی اتاق پرت کرد و با بغض گفت: «من دیگه نمیرم! من به درد این کار نمی‌خورم. خیلی سخته!»

مادرش با یک لیوان شیرکاکائوی گرم کنارش نشست. «اشکالی نداره قهرمان من. می‌دونستی رستم هم توی داستان‌هاش چقدر به مشکل می‌خورد؟ ولی اون هیچ‌وقت تسلیم نشد.»

مادر آرش دارد باهاش حرف میزند

پدرش هم کنارش نشست و گفت: «آرش‌خان، یادته اولین باری که می‌خواستی دوچرخه‌سواری یاد بگیری؟ ده‌بار خوردی زمین و زانوت زخم شد. ولی چیکار کردی؟»

پدر آرش دارد باهاش حرف میزند

آرش آرام گفت: «دوباره سوار شدم.»

پدرش لبخند زد: «آفرین. کشتی هم همینه. مهم این نیست که زمین بخوری، مهم اینه که دوباره بلند شی.»

حرف‌های پدر و مادرش، و تشویق پهلوان اکبری (که به او گفته بود: «شکست بخشی از یادگیریه، پهلوان!»)، آرش را مصمم‌تر کرد.

او به تمرین برگشت.

اما این بار، فقط «سخت» تمرین نمی‌کرد، بلکه «هوشمندانه‌تر» تمرین می‌کرد.

آرش سخت تمرین میکند

او روی نقطه‌ضعفش، یعنی دفاع در «خاک» و قوی کردن «پل»، بیشتر کار کرد. از مربی‌اش خواست فنونی را که در آن شکست خورده بود، دوباره برایش توضیح دهد.

چند ماه گذشت.

مسابقات قهرمانی شهر بود.

آرش با اعتمادبه‌نفس بیشتری روی تشک می‌رفت و رقبایش را یکی‌یکی شکست می‌داد.

او به مسابقه‌ی فینال رسید!

رقیب او… همان پسری بود که دفعه‌ی قبل او را به‌سرعت «ضربه فنی» کرده بود!

مسابقه فینال آرش

مسابقه شروع شد.

این بار آرش آماده بود.

حریفش سعی کرد همان فن قبلی را اجرا کند، اما آرش جاخالی داد و «بدل» زد (ضدحمله).

مسابقه خیلی نزدیک و نفس‌گیر بود. امتیازها برابر بود.

آرش در حال زدن فن کشتی به حریف

در ثانیه‌های پایانی، آرش تمام تمرکزش را جمع کرد.

از فنی که ماه‌ها تمرین کرده بود استفاده کرد، حریفش را «خاک» کرد و دو امتیاز حیاتی گرفت!

سوت پایان مسابقه به صدا درآمد. آرش برنده شده بود!

آرش مسابقه رو برد

آرش از خوشحالی فریاد کشید. اما اولین کاری که کرد، این بود که به سمت حریفش رفت و دست او را به‌عنوان نشانه‌ی احترام (جوانمردی) بالا برد.

آرش جوانمردی میکنه

بعد هم دوید و مربی و والدینش را محکم بغل کرد.

آرش مربیش رو بغل میکنه

وقتی آرش روی سکوی قهرمانی ایستاد و مدال طلا را به گردنش انداختند، یک چیزی را خوب فهمید.

آرش قهرمان شد

این مدال فقط برای «بردن» نبود؛ این مدال برای «ناامید نشدن»، «دوباره تلاش کردن» و «بلند شدن بعد از شکست» بود.

آرش حالا واقعاً احساس پهلوانی می‌کرد.

نکته آموزنده: قهرمانی واقعی به معنای زمین نخوردن نیست، بلکه به معنای بلند شدنِ قدرتمندتر پس از هر شکست است.

اگه تو هم تازگیا عاشق عروسک لبوبو شدی و دوست داری یدونشو داشته باشی، بیا یه نگاهی به صفحه‌ی عروسک لبوبو بنداز!

میلاد تقی زاده نیم‌رخ

درباره نویسنده

عروسک - خرید مدل های خاص و زیبا + قیمت مناسب
خرید عروسک لبوبو یا لابوبو
خرید عروسک
هدیه ای خاص از جنس عروسک
خرید عروسک های خاص و زیبا