لوگو موشیما
لوگو موشیما

داستان کودکانه لئو، شاهزاده‌ای که قهرمان شد

داستان کودکانه لئو، شاهزاده‌ای که قهرمان شد
میلاد تقی زاده نیم‌رخ

.

.

.

5

لئو، سگ خوش‌چهره‌ای که زندگی پرناز و نعمتش او را ضعیف کرده بود، پس از یک تحقیر، سفری را برای کشف قدرت و شجاعت واقعی‌اش آغاز می‌کند.

عروسک لبوبو
عروسک لبوبو

در گوشه‌ای آرام و آفتابی از شهر، سگی زندگی می‌کرد به نام لئو. لئو یک سگ معمولی نبود؛ او با موهای طلایی درخشان، چشم‌های مهربان و دمی که مثل یک پرچم پُرپشت و شاد تکان می‌خورد، شبیه یک شاهزاده از دنیای قصه‌ها بود.

هر روز صبح، کافی بود لئو پنجه‌اش را از در خانه بیرون بگذارد تا تمام توجه‌ها به او جلب شود. بچه‌ها برای اینکه او را در آغوش بگیرند، مسابقه می‌گذاشتند و بزرگ‌ترها همیشه یک تکه نان شیرین یا بهترین قسمت گوشت غذایشان را برایش کنار می‌گذاشتند.

همه توجه‌ها به لئو است

لئو در دنیایی از ناز و نوازش زندگی می‌کرد. زندگی‌اش یک مهمانی بی‌پایان بود؛ همیشه سیر، همیشه تمیز و همیشه محبوب. او با افتخار در خیابان قدم می‌زد و فکر می‌کرد:

“چقدر خوش‌شانسم! زیبایی تنها چیزی است که برای یک زندگی عالی نیاز دارم.”

لئو خیلی خوشحاله

اما پشت این زندگی راحت، یک مشکل بزرگ پنهان شده بود. این همه مهربانی، لئو را تنبل و ضعیف کرده بود. او دیگر هیجان دویدن دنبال یک پروانه را حس نمی‌کرد و قلبش برای یک ماجراجویی کوچک هم تند نمی‌زد.

یک روز بعدازظهر، گروهی از سگ‌های تریر ولگرد، که همیشه در کوچه‌ها پرسه می‌زدند، استخوان خوشمزه‌ای را که خانمی به لئو داده بود، از جلوی پایش قاپیدند.

سگ‌های ولگرد لئو رو اذیت میکنن

لئو آن‌قدر غافلگیر و ناتوان بود که فقط توانست بایستد و نگاه کند. یکی از تریرها با پوزخند گفت:

“پسر خوشگل! تو فقط برای نگاه کردن خوبی، نه جنگیدن!”

آن شب، لئو برای اولین بار احساس تنهایی و ترس کرد. صدای خنده سگ‌ها در گوشش می‌پیچید. او به پنجه‌های نرم و بی‌قدرتش نگاه کرد و با خودش فکر کرد:

“اگر یک روز این همه آدم مهربان اینجا نباشند، چه بلایی سر من می‌آید؟ من حتی نمی‌توانم از یک استخوان محافظت کنم.”

لئو نگران و ناراحته

اعتماد به نفسش مثل یک قلعه شنی در برابر موج، فرو ریخته بود.

لئو تصمیم گرفت به دیدن دوست قدیمی‌اش، جِت، برود. جت یک سگ گله قدرتمند در مزرعه‌ای خارج از شهر بود. بدنی عضلانی، چشمانی هوشیار و روحیه‌ای خستگی‌ناپذیر داشت. او تمام روز را به هدایت گوسفندان و دویدن در تپه‌ها می‌گذراند.

لئو با دلی پر از غم، داستانش را برای جت تعریف کرد.

“جت، من از خودم خسته شده‌ام. ضعیفم و هیچ مهارتی ندارم. همه من را فقط به‌خاطر ظاهرم دوست دارند.”

لئو با دوستش جت صحبت میکنه

جت با آرامش به حرف‌هایش گوش داد. سپس سرش را بلند کرد و با صدایی محکم اما مهربان گفت:

“لئو، تو قدرتت را از دست نداده‌ای، فقط زیر لایه‌ای از راحتی و نوازش پنهانش کرده‌ای. زیبایی یک هدیه است، اما قدرت چیزی است که باید خودت به دست بیاوری. تو باید به خودت ثابت کنی که بیشتر از یک صورت زیبا هستی.”

جت به لئو کمک میکنه

لئو پرسید:

“اما چطور؟”

جت جواب داد:

“از فردا شروع کن. قبل از اینکه کسی برایت صبحانه بیاورد، خودت از خانه بیرون برو و جنگل کوچک پشت محله را جستجو کن. از حس بویایی‌ات برای پیدا کردن یک ردپا استفاده کن.
هر روز، نیم ساعت فقط برای دویدن وقت بگذار؛ نه برای بازی، بلکه برای اینکه حس کنی قلبت چقدر قوی می‌تپد و پاهایت چقدر سریع می‌توانند حرکت کنند.
غذایی را که خودت پیدا می‌کنی، حتی اگر یک تکه نان خشک باشد، هزار بار خوشمزه‌تر از بهترین گوشتی است که دیگران به تو می‌دهند. به جای اینکه فقط یک سگ زیبا باشی، یک سگ قوی باش که زیبا هم هست.”

حرف‌های جت مثل یک جرقه در ذهن لئو بود. او برای اولین بار در زندگی‌اش یک هدف واقعی پیدا کرده بود. از جت تشکر کرد و با قدم‌هایی استوار به سمت خانه برگشت.

لئو تصمیم میگیره مسیر زندگیش رو تغییر بده

فردای آن روز، لئو قبل از طلوع آفتاب بیدار شد. او به جای منتظر ماندن برای نوازش صبحگاهی، بی‌صدا از خانه بیرون زد و به سمت جنگل دوید.

لئو برای شکار به جنگل میره

در ابتدا نفس‌نفس می‌زد و پاهایش خسته می‌شد، اما تسلیم نشد. او تمام روز را صرف جستجو کرد و بالاخره، زیر یک بوته، یک سیب پیدا کرد که از درختی افتاده بود.

لئو بالاخره یک سیب پیدا کرد

شاید یک استخوان نبود، اما لئو آن را با پنجه‌های خودش به دست آورده بود. وقتی اولین گاز را به سیب زد، طعم شیرین پیروزی را حس کرد.

لئو خوشحاله و حس پیروزی داره

این تازه شروع سفر لئو بود؛ سفری برای کشف قهرمان پنهان درونش. او هنوز هم شاهزاده زیبای محله بود، اما حالا همه می‌دانستند که این شاهزاده، قلبی به شجاعت یک جنگجو دارد.

نکته آموزنده: زیبایی یک هدیه است، اما قدرت واقعی از طریق تلاش و خوداتکایی به دست می‌آید؛ تکیه صرف به ظاهر یا آسایش، شما را ضعیف و آسیب‌پذیر می‌کند.

اگه تو هم تازگیا عاشق عروسک لبوبو شدی و دوست داری یدونشو داشته باشی، بیا یه نگاهی به صفحه‌ی عروسک لبوبو بنداز!

برای این مقاله ثبت شده.

شما هم نظر خود را ثبت کنید.


دسته‌بندی‌های مقاله:

,
میلاد تقی زاده نیم‌رخ

درباره نویسنده

عروسک - خرید مدل های خاص و زیبا + قیمت مناسب
خرید عروسک لبوبو یا لابوبو
خرید عروسک
هدیه ای خاص از جنس عروسک
خرید عروسک های خاص و زیبا