الان تعطیلات تابستونه و من خیلی دوست دارم به ساحل برم! اما ما هیچوقت به ساحل نرفتیم!
![alexs-sandbox-story-2](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/2-9.jpg)
من خیلی دوست دارم بدونم که راه رفتن کنار دریا چه حسی داره!
![alexs-sandbox-story-3](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/3-9.jpg)
بابای الکس اون رو برد توی حیاط و گفت:
سوپرایز! ببین ما چی برات درست کردیم!
![alexs-sandbox-story-4](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/4-9.jpg)
بابا گفت که چندتا از تایرهای قدیمیش رو به هم وصل کرده و مامان هم با رنگ های مورد علاقهی جیمی، یعنی زرد و قرمز و آبی اونا رو رنگ کرده!
![alexs-sandbox-story-5](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/5-9.jpg)
![alexs-sandbox-story-6](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/6-9.jpg)
من نمیتونستم صبر کنم تا برم داخل جعبهی شنی! من پریدم توی جعبه و با پاهام شنهای نرم و گرم رو حس کردم!
عجب ساحل خوبی! به نظرم جای خیلی خوبیه که پتوم رو پهن کنم!
یک چتر نورگیر هم بالای سرم گذاشتم اما باد اون رو انداخت!
![alexs-sandbox-story-7](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/7-8.jpg)
دریا با موجهاش صداهای بلند در میاره! من میرم و به موج دریا میگم:
اگه میتونی منو بگیر!
و بعد فرار میکنم و کلی رد پا روی شنهای ساحل میذارم!
![alexs-sandbox-story-8](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/8-8.jpg)
![alexs-sandbox-story-9](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/9-6.jpg)
با سطل و بیلچه، رفتم و دنبال صدفهای رنگی گشتم! اونا یه عالمه شکل و اندازهی متفاوت دارن!
![alexs-sandbox-story-10](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/10-4.jpg)
حالا میخوام یک قلعهی شنی بزرگ درست کنم! یک قلعهی شنی خیلی خیلی بزرگ!
![alexs-sandbox-story-11](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/12-4.jpg)
![alexs-sandbox-story-12](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/11-4.jpg)
وقت ناهاره! بهتره که یه ساندویچ مربای توت فرنگی بخورم!
این غذای مورد علاقهی منه!
![alexs-sandbox-story-13](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/13-4.jpg)
و برای دسر هم مامان یک بستنی شکلاتی خوشمزه برای من آورد!
![alexs-sandbox-story-14](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/14-4.jpg)
من روی پتوم لم دادم و از خوردن بستنیم لذت بردم و به آسمون نگاه کردم که کم کم داشت صورتی میشد!
![alexs-sandbox-story-15](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/15-2.jpg)
![alexs-sandbox-story-16](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/16-2.jpg)
جعبهی شنی من واقعا حرف نداره! من یه ساحل واقعی دقیقا توی خونمون دارم!
![alexs-sandbox-story-17](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/17-2.jpg)
مامان و بابای الکس به اون نگاه کردن! اونا خیلی خوشحال بودن که تونستن آرزوی الکس رو همونجا توی خونه برآورده کنن!
![alexs-sandbox-story-18](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/18-2.jpg)
الکس گفت:
ممنون مامان! ممنون بابا! این بهترین روز زندگی من بود! من خیلی خیلی خوشحالم!
![alexs-sandbox-story-19](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/08/20.jpg)
عالی بود 😑 فقط جیمی کی بود😑
خيلي خوب💜💜💜💜💙💙💙💙
خوب ممنون از شما من رونیکا هستم
من روژان هستم این داستان خیلی جالب بود از کجا صدف و دریا اومد خدافظ