all-the-colors-of-the-rainbow-story-1

یکی بود یکی نبود. جیادا، دختر زیبایی بود که پرنسس کوهستان بود. اون عاشق آواز خوندن و بالا رفتن از درخت‌ها بود. ولی اون از همه بیشتر، دوست داشت که دنبال رنگین کمون بدوه!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-2

در واقع جیادا تمام رنگ‌های رنگین کمان رو دوست داشت. جیادا میدونست که هر رنگی برای خودش زیبا و خاصه! چونکه که مادر جیادا همیشه این شعر رو میخوند:

قرمز، نارنجی و زرد

سبز و آبی و بنفش

همه‌ی اونا قشنگن

با هم دیگه محشرن

all-the-colors-of-the-rainbow-story-3

در روز تولد دوازده سالگی جیادا، مادرش اون رو فرستاد تا بره و مادربزرگش رو ملاقات بکنه. مامان‌بزرگ لیزا خیلی خیلی پیر و دانا بود. اون روی نوک قله‌ی بلندترین کوه کوهستان زندگی میکرد. مامان بزرگ لیزا تنها زندگی میکرد. یک روز تموم طول میکشید تا جیادا به خونه‌ی مادربزرگ لیزا برسه، ولی جیادا خیلی خیلی مصمم بود.

جیادا کل روز بالا رفت و بالا رفت. اون کل روز مشغول کوهنوردی بود تا این که بالاخره کلبه‌ی مادربزرگ لیزا از دور نمایان شد. داخل کلبه، مادربزرگ لیزا منتظر جیادا بود.

مادربزرگ لیزا به جیادا گفت:

جیادا دختر قشنگ! بیا بشین! میدونی که چرا مادرت تو رو به این جا فرستاده؟

جیادا سرش رو به نشونه‌ی نه تکون داد!

مادربزرگ جواب داد:

رسم قدیمی کوهستان اینه که لباس تولد دوازده سالگی پرنسس کوهستان رو ، مادربزرگش باید براش ببافه! اونم به رنگ مورد علاقه‌ی پرنسس. مادر من برای مادر تو لباس تولد دوازده سالگی دوخت! و الان نوبت منه که لباس تو رو بدوزم. متوجه شدی عزیزم؟

جیادا گفت:

بله مادربزرگ!

جیادا قصه‌هایی که مادرش راجع به این رسم براش تعریف کرده بود رو یادش اومد. بالاخره نوبت اون هم رسیده بود!

مادربزرگ لیزا، از پنجره به سمت دهکده‌ اشاره کرد و گفت:

وقتی که بهار بیاد، تمام گل‌های دهکده، به رنگی که تو انتخاب کردی شکوفه میزنن! هر رنگی معنی خاص خودش رو داره و آینده‌ی دهکده‌ی ما رو برای سال‌ها مشخص میکنه! برای همین انتخاب تو خیلی خیلی مهمه!

چشم‌های جیادا از تعجب گرد شد!

مادربزرگ لیزا ادامه داد:

من تصمیم گرفتم که برای تو یک دامن بدوزم! حالا بگو ببینم! دوست داری دامنت چه رنگی باشه؟! خوب فکر کن عزیزم! این رنگ قراره سرنوشت دهکده‌ی ما رو تا سال‌ها بعد تعیین بکنه!

جیادا کمی مضطرب شد! حیادا میدونست که این تصمیم خیلی مهمه، اما یک مشکل بزرگ وجود داشت!

جیادا یک نفس عمیق کشید و کمی فکر کرد! اون بالاخره تموم جراتش رو جمع کرد و پرسید:

مادربزرگ لیزا! من چجوری میتونم یک رنگ انتخاب کنم؟! من همه‌ی رنگ‌های رنگین کمان رو دوست دارم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-4

قرمز رنگ آتشه و حسابی قویه! اون مثل رگه‌های دائمی نور خورشید توی آسمونه! قرمز خیلی پر رنگ و بلنده! قرمز به من جرات میده که حرفمو بزنم و خودم باشم!

قرمز رنگ عشق و شانس و شجاعته! من وقتی قرمز میپوشم، حس میکنم که رو بلندترین نقطه‌ی دنیا ایستادم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-5

نارنجی باعث میشه حسابی حس راحت و گرم و نرمی داشته باشم! مثل قدم زدن توی یک ظهر زیبای تابستونی! نارنجی منو یاد آب پرتقال صبحانه و بستنی یخی پرتقالی خوشمزه میندازه!

من وقتی نارنجی میپوشم، حس میکنم که تو خونه‌ام! چون خیلی حس راحتی دارم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-6

زرد خیلی خالصه و رنگ خوش گذرونیه! زرد من رو یاد دویدن توی مزرعه‌‌ی گل‌های آفتابگردون میندازه! زرد باعث میشه من دلم بخواد تا ابد یک بچه بمونم و بازی و کنم و بخندم!

من وقتی زرد میپوشم، حس میکنم که شادترین دختر دنیا هستم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-7

سبز باعث میشه که من بخوام دست از عجله بردارم و از زندگی لذت ببرم! گل‌ها رو بو کنم و توی بارون بدوم! سبز باعث میشه بیشتر به اطرافم توجه کنم! سبز باعث میشه من به طبیعت و کره‌ی زمین بیشتر اهمیت بدم!

من هر وقت که سبز میپوشم، حس میکنم که آدم بهتری هستم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-8

آبی، آروم ولی محکمه! آبی باعث میشه من کم حرف اما قوی باشم! آبی حسابی با کلاس و خانمانه است! آبی رنگ موج‌های قوی اقیانوسه! آبی رنگ آسمون زیبای صبحه!

آبی رنگ آبه که وقتی تشنمونه میخوریم!

من وقتی که آبی میپوشم، حس میکنم میتونم زندگی رو کنترل کنم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-9

بنفش به من احساس دانایی میده! بنفش رنگ وفاداری و رهبریه! بنفش رنگ سلطنتی و شاهانه است! بنفش رنگ زیبا شنل پادشاهان قدرتمنده!

من هر وقت که بنفش میپوشم، حس میکنم که یک پرنسس واقعی هستم!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-10

جیادا ادامه داد:

برای همینه که من نمیتونم فقط یک رنگ رو برای دامنم انتخاب کنم مادربزرگ لیزا!

مادربزرگ لیزا نشست و کمی فکر کرد و گفت:

جیادا! من واقعا دوست داشتم که بتونم کمکت کنم! ولی رسم، رسمه! تو که نمیتونی از من انتظار داشته باشی که یک رسم 400 ساله رو دور بریزم! برو و هفته‌ی دیگه برگرد و رنگ مورد علاقه‌ات رو به من بگو، اگرنه من مجبورم که خودم یک رنگ برات انتخاب کنم!

جیادا وقتی از کلبه‌ی مادربزرگ لیزا اومد بیرن، شروع کرد به گریه کردن! جیادا منظور مادربزرگ لیزا رو میدونست! ولی حسابی از برخورد خشن مادربزرگ ناراحت بود!

مادربزرگ لیزا از پنجره به بیرون نگاه کرد! بارون تازه بند اومده بود! مادربزرگ با خودش گفت:

من دارم کار درستی میکنم! مگه نه؟!

ناگهان مادربزرگ لیزا چیزی توی آسمون دید و چشم‌هاش برق زد!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-11

مادربزرگ لیز با خودش گفت:

اوه! من چقدر نادون بودم! این میتونه همه چیز رو تغییر بده!

یک هفته بعد

جیادا سفرش رو به سمت نوک بلندترین قله‌ی کوهستان شروع کرد. اون همینطور که از کوه بالا میرفت، حسابی فکر کرد و فکر کرد. وقتی جیادا به نوک قله رسید، تصمیمش رو گرفته بود اما اصلا خوشحال نبود!

جیادا با صدای بلند گفت:

مادربزرگ لیزا! من رنگم رو انتخاب کردم!

مادربزرگ لیزا گفت:

بیا داخل دختر عزیزم!

جیادا گفت:

مادربزرگ، رنگی که من انتخا…

ولی ناگهان از تعجب زبونش بند اومد! جیادا اصلا چیزی رو که میدید رو باور نمیکرد! یک دامن زیبای دست دوز اونجا بود به رنگ تموم رنگ‌های رنگین کمان! این دامن خیلی خیلی بهتر از هر چیزی بود که جیادا تصورش رو میکرد!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-12

جیادا با خوشحالی گفت:

خیلی ممنونم مادربزرگ لیزا!

جیادا از خوشحالی، چشم‌هاش پر از اشک شد و دوید و محکم مادربزرگ لیز رو بغل کرد! این بهترین لحظه تو کل زندگی جیادا بود!

سه ماه بعد

بالاخره بهار از راه رسید! اما این دفعه یک فرق خیلی بزرگ داشت! این بار گل‌های دهکده از تموم رنگ‌های رنگین کمان بودن! این زیباترین منظره‌ای بود که مردم دهکده تا اون لحظه دیده بودن!

all-the-colors-of-the-rainbow-story-13

همین حالا نظر خود را با دیگران به اشتراک بذارید: کلیک کنید

دسته بندی‌های مقاله: داستان کودکانهداستان کودکانه برای خوابداستان کودکانه برای سنین 6-4 سالداستان کودکانه برای سنین 9-7 سال
امتیاز 4.1 از 5 (54 نفر رای داده‌اند)
4.1 54 رای ها
1 ► امتیاز دهی ◄ 5
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آیدا
آیدا
3 ماه قبل

ای کاش ما هم از این لباس داشتیم قشنگ بود🌈

سارا
سارا
3 ماه قبل

خیلی خیلی خوب بود رنگین کمونی یه داستان رنگین کمونی 🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

سارا
سارا
3 ماه قبل

خیلی داستان خوبی بود خیلی خیلی ‌ استان خوبی بود ممنون از نویسنده و تصویرگر لطفاً موشیما را دنبال کنید خیلی خوبه موشیما ♥️♥️♥️🥰♥️🥰🥰🥰♥️🥰🥰♥️🥰♥️🥰♥️🥰♥️🥰😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘🥰♥️😘🥰♥️😘🥰♥️😘🥰♥️😮‍💨♥️😘

النا ❤️
النا ❤️
5 ماه قبل

خیلی ممنون از نویسنده این داستان ❤️🥇💗💖💜
واقعا ممنون ❤️❤️❤️❤️🌈

سارینا
سارینا
5 ماه قبل

خیلی عالی بود ممنونم 🙏🌈🌈

Asal
Asal
7 ماه قبل

, قصه یه رنگارنگی بود 🌈🌈🌈🌈🌈🌈

امیرحسین
امیرحسین
8 ماه قبل

خیلی خیلی خیلی خیلی با حال بود🧡💛💚🩵❤️💜💙🤎🖤

حلما
حلما
9 ماه قبل

خيلي زيبا بود💙💚💛🧡❤️💜🤍🤎

رونیکا
رونیکا
1 سال قبل

عالی بود

Arqavan
Arqavan
1 سال قبل

خیلی ممنون از داستان زیبای شما
من هم تصمیم گرفتم به مادر بزرگم بگم واسم برای تولد ۸ سالگی یک دامن رنگین کمانی بخره

سبد خرید

0
image/svg+xml

No products in the cart.

بازگشت به صفحه محصولات