مامان مرغه روی تخم مرغهاش نشسته بود! اون حسابی صبر کرده بود تا جوجههای نازش، تخمها رو بشکونن و بیان بیرون!
![busy-mother-hen-story-2](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture1-min-14.jpg)
مامان بزه که داشت از اون جا رد میشد، به مامان مرغه گفت:
آهای مامان مرغه! امروز با من میای به بازار؟!
مامان مرغه گفت:
نه! من خیلی سرم شلوغه! باید روی تخمها بشینم!
![busy-mother-hen-story-3](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture2-min-14.jpg)
مامان مرغه شروع کرد تخمها رو بشماره!
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش! شش تا تخم گرد!
![busy-mother-hen-story-4](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture3-min-14.jpg)
مامان خوکه که داشت از اون جا رد میشد، به مامان مرغه گفت:
آهای مامان مرغه! امروز با من میای به بازار؟!
مامان مرغه گفت:
نه! من خیلی سرم شلوغه! باید روی تخمها بشینم!
![busy-mother-hen-story-5](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture4-min-12.jpg)
مامان مرغه دوباره تخمهاش رو شمرد:
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش! شش تا تخم گرد!
![busy-mother-hen-story-6](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture5-min-14.jpg)
مامان گاوه که داشت از اون جا رد میشد، به مامان مرغه گفت:
آهای مامان مرغه! امروز با من میای به بازار؟!
![busy-mother-hen-story-7](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture6-min-14.jpg)
مامان مرغه گفت:
نه! من خیلی سرم شلوغه! باید روی تخمها بشینم!
![busy-mother-hen-story-8](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture7-min-14.jpg)
مامان مرغه صبر کرد و صبر کرد. اون با خودش گفت:
من دیگه طاقتم تموم شده! پس من کی جوجههام رو میبینم!
![busy-mother-hen-story-9](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture8-min-11.jpg)
مامان مرغه یک چیزی زیر پرش حس کرد! یعنی داشت چه اتفاقی میوفتاد؟
![busy-mother-hen-story-10](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture9-min-13.jpg)
مامان مرغه به تخم مرغها نگاه کرد!
![busy-mother-hen-story-11](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture10-min-12.jpg)
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش!
تیلیک، تیلیک، تیلیک، تیلیک، تیلیک، تیلیک
![busy-mother-hen-story-12](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture11-min-9.jpg)
شش تا جوجه کوچولو از تخم مرغها پریدن بیرون!
![busy-mother-hen-story-13](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture12-min-7.jpg)
مامان مرغه حسابی خوشحال بود! آخه صاحب شش تا جوجهی ناز و مامانی شده بود!
![busy-mother-hen-story-14](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture13-min-6.jpg)
بعد مامان مرغه یادش اومد که…
امروز، روز بازاره!
مامان بزه، مامان خوکه و مامان گاوه رفته بودن به بازار!
مامان مرغه الان آماده است! اون جوجههاش رو هم با خودش میبره به بازار!
مامان مرغه جوجههاش رو شمرد:
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش
شش تا جوجهی ناز
![busy-mother-hen-story-15](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture14-min-5.jpg)
مامان مرغه و شش تا جوجهی نازش، حسابی توی بازار خوش گذروندن!
![busy-mother-hen-story-16](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture15-min-4.jpg)
مامان مرغه حسابی خوشحال بود! این جوجههای مامانی میارزیدن که مامان مرغه این قدر براشون صبر کنه!
![busy-mother-hen-story-17](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture16-min-2.jpg)
عالی بود.💔💝🩷🧡💛💚💙🩵💜🤎🖤🩶🤍
خوب بود
با سلام . داستان بسیار زیبایی بود و خواهر زاده من عاشق این قصه است.
اما من بجای مامان خوکه از مامان گوسفنده استفاده می کنم.چون در فرهنگ و کشورما خوک جایگاه و ارزشی ندارد و ترجیح میدم بجای استفاده از این حیوون از حیوانات اهلی کنم.