
داستان کودکانه موهای خیلی خاص من
من یه دختر بچهام که موهای عجیبی دارم! اما عاشقشونم چون میدونم که جادویین!
من یه دختر بچهام که موهای عجیبی دارم! اما عاشقشونم چون میدونم که جادویین!
پنحشنبهها یه روز خاصه! آخه بابای برایان بعد از یک هفته برمیگرده خونه! برای همین برایان از ظهر منتظره!
به نظرتون چرا آقا جغده شبا نمیخوابه؟ همهی چیزایی که تا حالا شنیدید اشتباه بوده! امروز میخوام بهتون این راز رو بگم!
فرض کن که اسمت دوستت دارم بود! چی میشد؟ من که فکر میکنم دنیا خیلی قشنگتر و قشنگتر میشد!
آیسا یه دختره که عاشق میوه خوردنه اما از هستهی میوهها خوشش نمیاد! چی میشه اگه یه روز یه هسته رو بندازه روی زمین؟!
تامی یه پسر شش ساله است که دلش میخواد ویولن بزنه اما همسایههاشون از سر و صدا خوششون نمیاد!
مهرسا یه دختر مهربونه که بهترین دوستش عروسک سالیوانه. حالا مهرسا باید بره مدرسه اما نمیخواد سالیوان رو توی خونه تنها بذاره!
سارا یه دختر بامزه است که هیچوقت شامش رو نمیخوره! اما یه روز برادرش بهش میگه که هر کدوم از غذاها یه قدرت جادویی دارن!
متئو یه دونه سیب کوچولو میکاره. بعدش میشینه و نگاه میکنه، میبینه درخت هم داره بزرگ میشه، درست مثل خودش.
اولیور و لیلی توی باغ جادوییشون میگردن و چیزهای باحال از طبیعت پیدا میکنن. از درختهای بلند گرفته تا کرمهای کوچولو و پروانههای رنگی، ماجراجوییشون…
در یک روز پاییزی، چند برادر با پدرشون تصمیم میگیرن به یک گردش پاییزی توی جنگل برن!
مونزیا، ماه کوچولوی دوستداشتنی، دلتنگ بهترین دوستش، شینیشاین، شده. حالا اون در راه پیدا کردن دوستش، به یک مزرعه میرسه!
آلما از بارون خسته شده! پس تصمیم میگیره ابرها رو با یه رنگین کمون بترسونه تا اونا برن و بتونه با دوستاش بازی کنه!
مونزیا، ماه کوچولوی دوستداشتنی، دلتنگ بهترین دوستش، شینیشاین، شده. ماجراجویی مونزیا برای یافتن او آغاز میشه.
تیغ تیغی، یه جوجه تیغی بامزه است، اما هیچکس دوست نداره باهاش دوست بشه، چون خیلی تیغ تیغیه! یعنی اون میتونه به بقیه بفهمونه که…
لئو خواب میبینه که با یه زیردریایی جادویی میره که اقیانوس رو بگرده. کاپیتان مرجان هم قراره توی این سفر راهنماییش کنه. اون یه ماجراجویی…
فلیکس یه گربهی کوچولوعه که آرزو داره به فضا بره! اون یه نقشهی عالی میکشه و شروع میکنه به کار کردن!
یک روز که آبراهام داشت کت آبیش رو میپوشید، دکمهی کتش افتاد روزی زمین! ای واااای! حالا دیگه کت درست نمیایستاد! آبراهام ناراحت شد! اون…
یاسمین خیلی خیلی کارش خوبه و همهی رقص بالهاش رو بلده اما وقتی بقیه بهش نگاه میکنن استرس میگیره و حواسش پرت میشه!
دونه دونه بچههای سرتاسر دنیا به این فکر میکنن که اگر قرار بود نقاشیهاشون واقعی بشه، چی توی دفترشون میکشیدن!
امروز، روز سالیانهی سلمونیه و آقای مو دراز میخواد که موهاشو کوتاه کنه! اما هیچکس وقت نداره که بهش کمک کنه!
جولیا یه دختر کوچولوی مهربونه که دوست داره کمک کنه! اما هر وقت میخواد کمک کنه همه بهش میگن “نه”!
یکی از دندونهای تامی افتاده و یه جای خالی بامزه توی دهنش در اومده! حالا تامی با این جای خالی چه میکنه؟
یه کشاورز توی زمینش شلغم کاشته بود. اون خیلی زود متوجه شد که یکی از شلغمها زودتر و بیشتر از بقیه داره بزرگ میشه! کشاورز…
من یک دوست خیلی خوب دارم! اون توی خونهی من زندگی میکنه! وقتی من خوشحالم، اونم خوشحاله! وقتی من گریه میکنم، اونم گریه میکنه! اما…
جک یه آدم برفی کوچولو ساخته و نقشه کشیده که تابستون رو بهش نشون بده!
الا یه دختر کوچولوی دوست داشتنیه که دوست داره توی طبیعت بگرده و چیزهای جالبی که پیدا میکنه رو توی جیب بزرگ لباسش بذاره!
هادسون دوست نداره توی تخت خودش بخوابه! تا اینکه یه روز سر و کلهی یه سنجافک توی باغچه پیدا میشه!