این داستان چارلی برایس است. پسری که بیشتر از صد تا شپش توی موهای چرب و کثیفش همزمان به هوا می پریدند.
![داستان کودکانه چارلی برایس](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-4-521b26c03d9c.jpg)
یک روز در مدرسه و قبل از زنگ تفریح، وقتی که همه بچه ها می خواستند برای بازی به حیاط بروند، یک شپش کوچولو از روی سر چارلی پرید و روی امیلی بیچاره فرود آمد. امیلی با صدای بلند فریاد زد: کمک، چیزی در گوش من تکان می خورد!
![قصه کودکانه چارلی برایس](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-4-3e2f56f141b2.jpg)
خانم موریس کلاس را آرام کرد، سپس رو به چارلی گفت: از جایتان تکان نخورید و فریاد نزنید. من تیم سمپاشی را خبر کرده ام. به زودی به اینجا می رسند.
چند لحظه بعد شش مرد بزرگ و خشن که لباس های بلند و زرد رنگی پوشیده بودند و روی صورتشان ماسک شیمیایی داشتند در کلاس را شکستند و چارلی بیچاره را روی زمین پرت کردند.
![داستان کودکانه جدید](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-4-c332f217d3d3.jpg)
مردهای زرد پوش صد موش را رها کردند تا از روی سر چارلی شپش ها را پیدا کنند و بخورند. بعد از آن به طور عجیبی با یک اسپری و دود سبز رنگ موهای چارلی را پر کردند.
![قصه کودکانه جدید](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-4-9680f6f8be39.jpg)
از آن روز به بعد و در کل مدرسه چارلی بسیار خوشحال و دوست داشتنی بود. چون که شپش ها رفته بودند و موهای چارلی بسیار تمیز و براق بود. اما رنگ سبز موهایش باقی مانده بود.
![داستان بامزه چارلی برایس](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-4-acf324210f0d.jpg)
خوب بود
متاسفانه داستانش خیلی کوتاه بود
ولی باز از شما کمال تشکر را دارم …