جیمی تازه پنج ساله شده بود!! اون باید دیگه به مهدکودک میرفت!! جیمی برای این روز حسابی صبر کرده بود!
![jimmys-first-day-of-school-story-2-2](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture-min-1.jpg)
ولی جیمی کمی ترسیده بود و مضطرب شده بود! آخه جیمی تا حالا به مهدکودک نرفته بود!
![jimmys-first-day-of-school-story-3](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture1-min-8.jpg)
آخه جیمی نمیدونست که مهدکودک چطوریه!! اون نمیدونست که باید انتظار چی رو داشته باشه!! جیمی اصلا دوست نداشت که تنهایی از خونه بره بیرون.
![jimmys-first-day-of-school-story-2-4](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture2-min-8.jpg)
مادر جیمی بهش گفت:
پسرم! اصلا نباید بترسی! مهدکودک جای خیلی خوبیه!!
و بعد همراه با جیمی تا کنار اتوبوس مدرسه رفت!
![jimmys-first-day-of-school-story-2-5](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture3-min-8.jpg)
مادر جیمی گفت:
من مطمئنم که تو کلی دوست جدید پیدا میکنی و حسابی بهت خوش میگذره!
![jimmys-first-day-of-school-story-2-6](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture4-min-8.jpg)
جیمی تموم جرئتشو جمع کرد و با خودش گفت:
من باید شجاع و قوی باشم!
جیمی سوار اتوبوس شد و روی صندلی نشست!
![jimmys-first-day-of-school-story-2-7](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture5-min-8.jpg)
جیمی برای مادرش دست تکون داد و اوتوبوس شروع کرد به حرکت! جیمی داشت به مهدکودک میرفت! به همین سادگی! اون دیگه نمیترسید.
![jimmys-first-day-of-school-story-8](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/01/Capture6-min-8.jpg)
مسخره بود😑
چقدر مسخره
سلام و وقت شما بخیر. ممنون از نظرتون. این داستان برای سنین خیلی پایین هست و برای همین کوتاه و مختصره. اگر این داستان باب میلتون نبود، میتونید داستانهای دیگهی مجلهی موشیما رو مطالعه کنید. موفق باشید.