هر وقت جولیا میخواد کمک کنه، تنها چیزی که میشنوه اینه:
نه!
وقتی مامانش مسواک رو برمیداره، جولیا میگه:
مامان! میشه من خمیر دندون رو فشار بدم؟
اما مامانش میگه…
نه جولیا! تو خیلی کوچولویی!
وقتی بابا داره دنبال سوییچ موتورش میگرده، جولیا میگه:
بابا من میتونم موتورت رو برونم؟
اما بابا میگه…
نه جولیا! تو خیلی کوچولویی!
مرغهای عمو دارن توی حیاط قدقد میکنن. جولیا میگه:
عمو میشه من به مرغا غذا بدم؟
اما عمو میگه…
نه جولیا! تو هنوز خیلی کوچولویی!
جولیا مامان رو توی آشپزخونه میبینه!
مامان من میتونم آب رو برای چایی بجوشونم؟
اما مامان میگه…
نه جولیا! تو خیلی کوچولویی!
جولیا به سمت باغ سبزیجات خاله میدوه و میگه:
خاله من میتونم به سبزیها آب بدم؟
اما خاله میگه…
نه جولیا تو هنوز خیلی کوچولویی!
جولیا یک کتاب از روی میز برمیداره و میگه:
مامان من میتونم برای خرسی کتاب بخونم؟
مامان میگه…
بله! معلومه که میتونی جولیا!
زیبا بود
این نظر پسرمه: جالب بود و آخرش خیلی با مزه بود.😂😂😂😂😂❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️👌👌👌👌👌👌
افتضاح! یه قصه بی معنی و نصفه نیمه که هیچ نتیجه اخلاقی هم نداره به جز اینکه بچه ها هیچکار نمیتونن بکنن.
حداقل یه کم قصه های قشنگ تر و طولانی تر بزارید که نتیجه اخلاقی داشته باشه!!!
کیان🤩😍🥰😘🤩
خیلی داستان مسخره ای بود این چرا آخر نداشت یعنی یه لحظه موندم ته داستانو چی بگم آخرشو خودم یه چیزی به دخترم گفتم
بعدم همش زدید تو سر جولیا
وقتی نمیتونید داستان ننویسید
داستان آخرش معلوم نیست چی شده برا بچه ام خوندم دیدم انگار وسط داستان داستان تموم میشه خودم اومدم مابقی رو من درآوردی براش گفتم
به نظرتون این قصه چه معنی و مفهومی داره؟ وقت آدمو هم میگیرید، خجالت نمیکشید، بی مزه ها
من از داستان خوشم آمد
این دیگه چه داستانی بود😐یعنی چون جولیا کوچیکه باید بره بمیره؟باید اونقدری محدود باشه که هیچکاری نکنه رسما حتی یه دونه ریختن و اب ریختن ولی بره کتاب بخونه؟برای دخترم این قصه رو خوندم میگه چرا بقیشو نمیخونی میگم تموم شد باور نمیکنه فکر میکنه چون دلم نمیخواد هیچکاری کنه نخوندمش و از دیدم نمیتونه هیچکاریو درست انجام بده‼️
توی داستانایی که مینویسید یه تجدید نظری کنید
داستان جالبی نبود، حس منفی دارا، کلا مخالفته