اون روز صبح، وقتی لیندی از خواب بیدار شد، چشمش به یک چیز خیلی خیلی عجیب افتاد! یک فیل خیلی بزرگ توی اتاق لیندی بود!
لیندی سریع دوید پایین و با داد و فریاد به مامانش گفت:
مامان! مامان! یک فیل خیلی گنده توی اتاق منه!
مادرش که تعجب کرده بود، گفت:
معلومه که نیست لیندی! همه میدونن که فیلهای توی خونهی آدما نیستن!
همون موقع، فیل یک خمیازهی گنده کشید.
![the-elephant-in-the-room-story-2](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture1-min-19.jpg)
سر میز صبحانه، پدر لیندی بهش گفت:
لیندی، میشه لطفا شیر رو از توی یخچال بیاری؟
لیندی گفت:
نمیشه پدر! آخه فیل گنده همهی شیر رو سر کشیده!
پدرش گفت:
نه! هیچ فیلی شیر رو نخورده! فیلها که توی شهر زندگی نمیکنن! همه اینو میدونن!
فیل که یک عالمه شیر خورده بود، یک آروغ بلند زد!
![the-elephant-in-the-room-story-3](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture2-min-19.jpg)
سر کلاس توی مدرسه، خانم معلم با غر و لند گفت:
لیندی! این چه تخته سیاهیه که با خودت آوردی؟ چرا اینقدر چروک خورده؟
لیندی گفت:
خانم معلم! این که تخته سیاه نیست! این فیل منه!
خانم معلم گفت:
نه! معلومه که این فیل نیست! همه میدونن که توی مدرسه هیچ فیلی نیست!
ولی فیل ساندویچ ناهار خانم معلم رو یک لقمهی چپ کرد.
![the-elephant-in-the-room-story-4](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture3-min-19.jpg)
موقع زنگ تفریح، فیل دنبال لیندی راه افتاد و به زمین بازی رفت! اما چون خیلی بزرگ بود همش به تاب و سرسرهها میخورد! لیدی که کلافه شده بود داد زد و به فیل گفت:
از این جا برو! تو اصلا واقعی نیستی! تو نباید اینجا باشی! همه اینو میدونن!
فیل که خیلی دلش شکسته بود، اشکهاش رو با خرطومش پاک کرد و از اونجا دور شد!
![the-elephant-in-the-room-story-5](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture4-min-17.jpg)
بعد از مدرسه، لیندی دیگه نمیتونست فیل رو ببینه! اون نگران شده بود! لیندی فریاد زد:
فیل! فیل؟ تو کجایی؟ حالت خوبه؟
![the-elephant-in-the-room-story-6](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture5-min-19.jpg)
لیندی بدون فیل به سمت خونه راه افتاد! اون خیلی خیلی احساس تنهایی میکرد!
به خاطر همین روی پلههای بیرون خونه نشست و صبر کرد…
و صبر کرد…
و صبر کرد…
![the-elephant-in-the-room-story-7](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture6-min-18.jpg)
و بعد ناگهان…
لیندی یک خرطوم دید!!
و بعد یک بدن خیلی گنده!!
و بعد دو تا گوش بادبزنی بزرگ!!
فیل داشت از توی جاده به سمت لیندی میومد!
![the-elephant-in-the-room-story-8](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture7-min-19.jpg)
لیندی دوید و فیل رو بغل کرد! اون همینطور که اشک میریخت، گفت:
معذرت میخوام! مظوری نداشتم! من میدونم که تو واقعی هستی! تو فیل با مزه و مهربون منی!
![the-elephant-in-the-room-story-9](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture8-min-16.jpg)
فیل، لیندی رو با خرطومش بلند کرد و روی پشتش سوار کرد! و بعد اون دو تا با هم از خیابون رد شدن! لیندی برای همسایهها دست تکون داد و گفت:
سلام خانم گرین! سلام آقای گرین!
خانم گرین به لیندی اشاره کرد و به بقیه گفت:
به لیندی نگاه کنید! اون چطوری رفته اون بالا! شاید قدش بلند شده!
آقای گرین گفت:
حرفای عجیب میزنیها!!! دختر بچهها که اینقدر قدشون بلند نمیشه! همه اینو میدونن!
![the-elephant-in-the-room-story-10](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture9-min-17.jpg)
فیل، لیندی رو برد کنار رودخونه! فیل خرطومش رو مثل سرسره دراز کرد و لیندی از روی اون سر خورد پایین! لیندی با شادی گفت:
هووووراااااااا!
لیندی و فیل کل روز کنار رودخونه بازی کردن! اونا شنا کردن و به هم آب پاشیدن و کلی خندیدن!
![the-elephant-in-the-room-story-11](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture10-min-17.jpg)
موقع خواب که رسید، فیل، لیندی رو روی تخت خوابوند و سرش رو با خرطومش ناز کرد. لیندی گفت:
فیل مهربون! مرسی که امروز این روز قشنگ رو برای من ساختی!
فیل، پتوی لیندی رو کشید روش و رفت تا بیرون از پنجرهی اتاق لیندی بخوابه!
![the-elephant-in-the-room-story-12](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture11-min-13.jpg)
لیندی با خودش گفت:
فیلها، بهترین دوستهای دنیا هستن! و اینو هیچ کس جز من و فیلم نمیدونیم!
![the-elephant-in-the-room-story-13](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/02/Capture12-min-12.jpg)
ممنون موشیما عالی بود عزیزم😊💞
خوب بود
خیلی عالی🙏
خواهش میکنم دوست عزیز