این داستان بامزهی آقای وزغه که یک روز با شادی داشت از روی جاده میپرید که یهو با بزرگترین ترسش روبرو شد. یک خرس قطبی بزرگ اونطرف جاده نشسته بود.
![](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-6-899033ba0a3d.jpg)
اگر شما تا حالا نمیدونستید، باید براتون بگم که خرسهای قطبی از جویدن وزغهای لزج خیلی خیلی خوششون میاد. آقای وزغ فیاد زد:
آقا خرسه بیا و امروز بی خیال شو! لطفا منو برای ناهارت نخور!
خرس با صدای بلند قهقهه زد و با پنجههای بزرگش وزغ رو در هوا تکان داد. دهنش رو باز کرد و میخواست که آقای وزغ رو یک لقمهی چپ کنه!! ولی ناگهان کسی فریاد زد:
آهای خرس گنده بک! اون وزغو بذار زمین ببینم! اونو دقیقا بذار کنار من روی این جاده!
خرس نگاه کرد و دید که یک خانم وزغ، با عصبانیت زیاد دارد انگشتش را در هوا تکان میدهد و او را خیره نگاه میکند!
![](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-6-52a05ffe91a5.jpg)
خانم وزغ فریاد زد:
اونو بذار زمین اگر نه من میپرم روی دماغت و دماغتو لیس میزنم خرس پشمالوی گنده!!
باید بدونید که خرسا اگر از یه چیز بدشون بیاد، این اونه که یه مزاحم بره زیر دماغ پشمالوشون و اونو اذیت کنه. بنابراین من خوشحالم که بگم تهدید خانم وزغ کارساز بود. خرس گندهی پشمالو آقای وزغ رو زمین گذاشت و دو تا وزغ بامزهی ما با هم به خونه رفتن. اونا از اون روز به بعد دیگه هیچوقت خرس ندیدن!!
![](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2021/11/ezgif-6-939bf0d24baf.jpg)
اصلا جالب و مناسب بچه نبود