آنجلینا دلش بستنی میخواست، اما طعمهای بستنیها کلی زیاد بود و اون نمیتونست انتخاب بکنه!
![the-worlds-best-ice-cream-story-2](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/2-10.jpg)
آقای بستنی فروش پرسید:
به من بگو که غذاهای مورد علاقهات چیا هستن؟ اینجوری من میتونم بهترین بستنی رو برات پیدا کنم!
![the-worlds-best-ice-cream-story-3](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/3-9.jpg)
آنجلینا گفت:
خب… من خیلی سوشی دوست دارم!
آقای بستنی فروش گفت:
خب! ما که بستنی با طعم سوشی نداریم!
![the-worlds-best-ice-cream-story-4](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/4-9.jpg)
آنجلینا گفت:
خب! من کروسان هم دوست دارم!
آقای فروشنده گفت:
من متاسفم ولی ما بستنی با طعم کروسان هم نداریم!
![the-worlds-best-ice-cream-story-5](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/5-9.jpg)
خب طعم نودل چطور؟
نه!
ساندویچ گوجه فرنگی؟
نه!
انگور؟
آقای بستنی فروش به آنجلینا نگاه کرد و گفت:
نه! ولی بلوبری داریم! به نظرم طعمشون مثل همه!
ولی آنجلینا گفت:
نه! من مثل شما فکر نمیکنم! انگور و بلوبری خیلی با هم فرق دارن!
![the-worlds-best-ice-cream-story-6](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/6-6-1.jpg)
آقای بستنی فروش گفت:
خب! اونا هر دوتاشون میوه هستن و بنفش هم هستن!
اما آنجلینا سرش رو تکون داد و گفت:
خب بستنی با طعم سوسیس چطور؟
![the-worlds-best-ice-cream-story-7](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/7-9.jpg)
یا ساندویچ تخم مرغ؟
![the-worlds-best-ice-cream-story-8](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/8-9.jpg)
یا اسپاگتی؟
ولی آقای فروشنده هیچ بستنیای با طعم اسپاگتی، ساندویچ تخم مرغ یا سوسیس نداشت!
آنجلینا دوباره شروع کرد به پرسیدن:
لوبیای قرمز؟
نه!
نون سوخاری؟
نه!
سیب زمینی؟
نه!
![the-worlds-best-ice-cream-story-9](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/9-9.jpg)
شکلات؟
آقای بستنی فروش گفت:
صبرکن ببینم! تو گفتی شکلات؟!
آنجلینا گفت:
بله! شکلات!
ولی آقای فروشنده با ناامیدی گفت:
متاسفم! ولی من دیروز آخرین بستنی شکلاتیم رو فروختم!
آقای بستنی فروش گفت:
خب! چطوره که من یک بستنی برات انتخاب کنم! طعمش مثل هیچکدوم از غذاهای مورد علاقهات نیست ولی قول میدم که خیلی خوشمزه باشه!
آنجلینا گفت:
خیلی خب باشه!
و بعد چشمهاش رو بست و تا ده شمرد!
![](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/10-6.jpg)
وقتی آنجلینا چشمهاش رو باز کرد، دید که یک بستنی بروکلی بزرگ اندازهی یک کوه جلوی چشمهاشه!
![the-worlds-best-ice-cream-story-11](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/11-5.jpg)
آقای بستنی فروش گفت:
من به این میگم بستنی مخصوص!
آنجلینا بستنی بروکلی رو خورد و حسابی هم ازش لذت برد!
همون لحظه بود که مادرش از توی آشپزخونه اومد سر میز ناهار و گفت:
آهان! تو اینجایی آنجلینا! ببینم! ناهارتو خوردی؟ همهی بروکلیهاتو خوردی؟
آنجلینا گفت:
تموم بروکلیها رو خوردم.
مادرش با خنده گفت:
پس حالا اجازه داری که دسر بخوری!
آنجلینا پرسید:
خب! حالا دسر چی هست؟
نظر شما چیه بچهها؟ به نظرتون دسر آنجلینا چی بود؟
![the-worlds-best-ice-cream-story-12](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2022/06/12-5.jpg)
خیلی قصه خوبی بود
من فکر میکنم که دسر کارامل شکلاتی تلخ بود
بنَظرم بَستَنی دونات بود
آنجلينا دسرش بستني شكلاتي بود🍧🍧🍧🍧🍧
به نظرم دسر بروکلی مادرش آماده کرده بود