tigers-delicious-treats-story-1

ببری توی جنگل زندگی میکنه! اون عاشق شیرینی پختنه!

tigers-delicious-treats-story-2

یک روز اون یک عالمه پای نخودسبز خوشمزه درست کرده بود! ببری اونا رو توی گاری گداشت و اونا رو برد تا توی بازار جنگل بفروشتشون.

tigers-delicious-treats-story-3

یک باد قدرتمند اومد و بوی شیرینی خوشمزه‌ی ببری رو به همه جای جنگل برد!

tigers-delicious-treats-story-4

بوی خوش شیرینی به آهو رسید! اما اون جرئت نکرد که دنبال بوی شیرینی بره! آخه اون از ببری میترسید!

tigers-delicious-treats-story-5

ظهر شده بود اما ببری هنوز هیچی از شیرینی‌هاش رو نفروخته بود! اون گاریش رو هل داد و با ناامیدی برگشت به خونه!

tigers-delicious-treats-story-6

ببری اون شب خودش تنهایی تموم پای نخودسبز رو خورد! شکم ببری حسابی پر شده بود!

tigers-delicious-treats-story-7

فردای اون روز، ببری یک عالمه پای موز خوشمزه پخت و اون ها رو برد تا زیر درخت قدیمی بفروشتشون!

tigers-delicious-treats-story-8

بخار گاری ببری، بوی پای های خوشمزه رو برد بالا و بالاتر و رسوند درست زیر دماغ میمون!

tigers-delicious-treats-story-9

ببری دوست داشت که از اون پای‌های موز امتحان کنه! اما جرئت نکرد از درخت بیاد پایین! آخه اون از ببری میترسید!

tigers-delicious-treats-story-10

ظهر شده بود اما ببری هنوز هیچی از شیرینی‌هاش رو نفروخته بود! اون گاریش رو هل داد وناراحت و بی انگیزه برگشت به خونه!

tigers-delicious-treats-story-11

اون شب ببری تنهای تنها تموم پای‌های موز رو خورد! شکم ببری حسابی پر پر شده بود!

tigers-delicious-treats-story-12

فردای اون روز، ببری یک عالمه پای سیب زمینی پخت و اونا رو با گاریش به لبه‌ی جنگل برد تا بفروشتشون!

tigers-delicious-treats-story-13

بوی پای‌های سیب زمینی پخش شد و پخش شد تا به خوک کوچولو رسید!

tigers-delicious-treats-story-14

خوک کوچولو احساس گرسنگی میکرد، اما اون از ببری میترسید!

tigers-delicious-treats-story-15

ظهر شده بود و ببری هنوز هیچکدوم از پای‌های سیب زمینی رو نفروخته بود! اون گاری رو هل داد و ناراحت‌تر از همیشه به سمت خونه رفت.

tigers-delicious-treats-story-16

اون شب ببری تموم پای‌های سیب زمینی رو خودش تنهایی خورد! شکم ببری دیگه شبیه به بادکنک شده بود!

tigers-delicious-treats-story-17

روز چهارم، ببری دیگه شیرینی نپخت! اون تصمیم گرفته بود که بره و بفهمه که چرا هیچکس شیرینی‌های خوشمزه‌ی اونو نمیخره!

اون رفت تا آهو، میمون و خوک رو دید که روی یک تپه‌ی سبز نشسته بودن!

tigers-delicious-treats-story-18

ببری حرف‌های اونا رو شنید.

میمون میگفت:

بوی پای‌های ببری خیلی خوبه!

خوک کوچولو گفت:

من واقعا دلم میخواد یک دونه ازشون بخورم!

آهو گفت:

ولی آخه ما که از ببری میترسیم!

tigers-delicious-treats-story-19

یک ایده‌ی عالی به ذهن ببری رسید!

tigers-delicious-treats-story-20

روز پنجم، ببری سه تا پای مختلف پخت: پای نخودسبز، پای موز و پای سیب زمینی!

ببری همه‌ی اونا رو گذاشت توی گاریش!

tigers-delicious-treats-story-21

اون خودشو توی آرد سفید غلتوند!

tigers-delicious-treats-story-22

و ناخن‌های تیزشو کوتاه کرد!

tigers-delicious-treats-story-23

یک جفت گوش دراز روی سرش گذاشت!

tigers-delicious-treats-story-24

حالا ببری شبیه یک خرگوش شده!

اون با خوشحالی گاریش رو برد بالای تپه‌ی سبز!

tigers-delicious-treats-story-25

بعد از مدتی، یک نفر صدا زد:

ببخشید! ما میخواهیم چند تا پای بخریم!

ببری با تعجب دور و برش رو نگاه کرد!

tigers-delicious-treats-story-26

اون سه تا ببر رو دید که اومدن و میخوان ازش پای بخرن!

tigers-delicious-treats-story-27

یکیشون گوش‌ها و دماغ بزرگی داره!

tigers-delicious-treats-story-28

یکیشون دو تا شاخ داشت!

tigers-delicious-treats-story-29

و یکیشون دست‌های درازی داشت!

tigers-delicious-treats-story-30

ببری اونا رو شناخت! اونا خوک کوچولو، میمون و آهو بودن!

اون سه تا هم ببری رو شناختن!

و بعد از چند لحظه، همشون زدن زیر خنده!

tigers-delicious-treats-story-31

حالا دیگه هیچکس از ببری نمیترسه! اونا همشون با هم دوست شدن! حالا رستوران ببری معروف‌ترین رستوران کل جنگل شده! و هر روز تموم پای‌هاش رو تا قبل از ظهر میفروشه!

tigers-delicious-treats-story-32

همین حالا نظر خود را با دیگران به اشتراک بذارید: کلیک کنید

دسته بندی‌های مقاله: داستان کودکانهداستان کودکانه برای خوابداستان کودکانه برای سنین 6-4 سال
امتیاز 4.1 از 5 (11 نفر رای داده‌اند)
4.1 11 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Samyar
Samyar
17 روز قبل

این قصتون خیلی عالی و شیرینی بخر بود😏💪👌🐅🥮🇮🇷

فاطمه
فاطمه
2 ماه قبل

فوق العاده زیبا بود. با تصاویر قشنگ و منحصر به فرد. واقعا ممنون بابت زحماتتون

معصومه
معصومه
4 ماه قبل

دخترم خیلی خوشش اومد

آرسام و مهرسام
آرسام و مهرسام
5 ماه قبل

واقعا تموم قصه هاتون عالی خوشحالم ک با این سایت آشنا شدم😘

ایمان
ایمان
1 سال قبل

بسیار زیبا بود این داستان

شادی
شادی
1 سال قبل

عالی بود قصه ها.جدید و زیبا

یاسی
یاسی
1 سال قبل

عالیه قصه هاتون

سبد خرید

0
image/svg+xml

No products in the cart.

بازگشت به صفحه محصولات