jimmy-saves-the-day-story-1

جیمی عاشق بازی کردن با توپ فوتبالشه!

jimmy-saves-the-day-story-2

اون هر روز با پدرش فوتبال تمرین میکنه! اون دریبل میزنه!

jimmy-saves-the-day-story-3

شوت کات دار و حتی شوت برگردون هم تمرین میکنه!

jimmy-saves-the-day-story-4
jimmy-saves-the-day-story-5

جیمی ستاره‌ی تیم فوتبال زیر 6 سال توی باشگاه ورزشی خودشونه! اون خیلی سریع و فرزه و بیشترین گل‌ها رو برای تیم خودش میزنه!

jimmy-saves-the-day-story-6

ولی جیمی یک عیب بزرگ داره! اون دوست نداره که توپ رو به هم تیمی‌هاش پاس بده. مربی جیمی همیشه بهش یادآوری میکنه که فوتبال یک بازی تیمیه و اون باید توپ رو به بقیه هم پاس بده!

jimmy-saves-the-day-story-7

یک روز تیم جیمی با یک تیم دیگه مسابقه داشتن! جیمی حسابی تلاش کرد تا بتونه گل بزنه! اما تیم مقابل حسابی قوی بودن و جیمی موفق نشد گل بزنه! وقتی نیمه‌ی اول تموم شد، تیم مقابل دو بر صفر از تیم جیمی جلو افتاده بود!

jimmy-saves-the-day-story-
jimmy-saves-the-day-story

مربی تیم بین دو نیمه برای بچه‌ها صحبت کرد و گفت:

با هم دیگه بازی کنید و توپ رو به هر کسی که آزادتره پاس بدید! جیمی! تو باید توپ رو پاس بدی!

jimmy-saves-the-day-stor10

برای نیمه‌ی دوم، مربی جیمی رو مجبور کرد که روی نیمکت بنشینه و بازی نکنه! هم تیمی‌هاش کمی میترسیدن که بدون اون بازی کنن. اما اونا سعی کردن که با هم بازی کنن. بالاخره تامی موفق شد اولین گل رو برای تیمشون بزنه!

jimmy-saves-the-day-stor111

همه فریاد زدن:

هووووراااااا! آفرین تیمی!

سه دقیقه مونده به پایان بازی، امیلی گل دوم رو هم برای تیمشون زد!

همه فریاد زدن:

ایوللللللل امیلی!

jimmy-saves-the-day-stor112

مربی از جیمی خواست که برگرده توی زمین و بازی کنه و بهش گفت:

یه کاری کن ببریم جیمی! یادت نره که به هم تیمی‌هات پاس بدی!

jimmy-saves-the-day-stor113
jimmy-saves-the-day-stor114

تیمی توپ رو پاس داد به امیلی و امیلی هم توپ رو پاس داد به جیمی!

جیمی دو تا از بازیکن‌های تیم مقابل رو دریبل کرد و دقیقا همون لحظه یکی دیگه از بازیکن‌های تیم مقابل رو دید که داره به سمتش میدوه!

جیمی امیلی رو دید که پشت سرش ایستاده! اون یادش به حرف‌های مربی افتاد و توپ رو به امیلی پاس داد!

امیلی به سمت دروازه دوید و بهترین شوتی که بلد بود رو زد!

jimmy-saves-the-day-stor115

مربی داد زد:

گللللللل!

همه‌ی بچه‌های تیم حسابی جیغ زدن و خوشحالی کردن و رفتن که از امیلی تشکر کنن!

jimmy-saves-the-day-story-16

جیمی خیلی خوشحال بود که تونستن تیم مقابل رو 3-2 ببرن! اما یه کوچولو هم ناراحت بود که خودش نتونسته هیچ گلی توی بازی بزنه!

jimmy-saves-the-day-story-17

مربی گفت:

تبریک میگم برای پیروزیتون! جیمی! آفرین که توپ رو به امیلی پاس دادی!

jimmy-saves-the-day-story-18

وقتی که جیمی به همراه پدرش داشتن به خونه برمیگشتن، پدرش به جیمی گفت:

پسرم توشاید هیچ گلی نزده باشی، ولی قطعا به تیمت کمک کردی تا برنده بشه! من بهت افتخار میکنم! آفرین!

jimmy-saves-the-day-story-19
4.1 47 رای ها
1 ► امتیاز دهی ◄ 5

همین حالا نظر خود را با دیگران به اشتراک بذارید: کلیک کنید

دسته بندی‌های مقاله: داستان کودکانهداستان کودکانه برای سنین 6-4 سالداستان های کودکانه کوتاه
امتیاز 4.1 از 5 (47 نفر رای داده‌اند)
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهرسام
مهرسام
4 ماه قبل

این قصه بهترین قصه ای بود که شما برای من نوشتید

حلما
حلما
4 ماه قبل

خيلي خوب بود

کیمیا
کیمیا
11 ماه قبل

عالیییی

محیا
محیا
11 ماه قبل

ممنون از داستان های خوب و آموزندتون

سبد خرید

0
image/svg+xml

No products in the cart.

بازگشت به صفحه محصولات