روزی روزگاری، یک مورچهی خیلی بامزه، توی یک جاده اون قدر راه رفت و رفت تا خیلی از خونه دور شد! خیلی خیلی خیلی از خونه دور شد!

اون صبحانشو کامل خورده بود و از مامانش اجازه گرفته بود تا بره و ببینه که چی توی جاده میتونه پیدا کنه! و این راهی بود که مورچه کوچولو رفت:

اون از یه برگ سرخس بالا و پایین رفت!
دور یک سنگ چرخید و چرخید!
از توی یک خندق تاریک رد شد! و از تنها راه رفتن توی اون خندق حسابی ناراحت شد!

اون از توی یک جنگل خیلی خیلی ترسناک رد شد! همون جنگلی که درختاش پنج سانتیمتر بودن و به آسمون رسیده بودن!

از روی یک پل که از برگ سرخس بود و توی خزهها خم شده بود، رد شد و به یک بیایون بزرگ رسید که نیم متر بود!

اون بیابون، خشک و بی آب و علف بود و هیچکس توش نبود!
مورچه کوچولو آرزو کرد که ای کاش توی خونشون بود و توی تخت گرم و نرمش خوابیده بود!

پاهای ریزه میزهی مورچه کوچولو میلرزید و حسابی خسته شده بود! برای همین تصمیم گرفت برگرده خونه! و این راهی بود که مورچه کوچولو طی کرد و رفت:

اون از بیابون نیم متری رد شد!
و بعد از روی یک پل که از برگ سرخس بود و توی خزه خم شده بود رد شد!

اون از توی جنگلی که درختاش خیلی خیلی بلند بودن و به آسمون رسیده بودن هم رد شد!

اون از توی یک خندق تاریک هم رد شد! و از تنهایی راه رفتن توی اون خندق حسابی ناراحت شد!
و بعد دور یک سنگ چرخید!

و بعد مورچهی خستهی قصهی ما، از جاده اومد بیرون!
اون از باغشون رفت بالا و پرید توی خونهی گرم و نرمش!
