یه کشاورز توی زمینش شلغم کاشته بود. اون خیلی زود متوجه شد که یکی از شلغمها زودتر و بیشتر از بقیه داره بزرگ میشه!
![the-enormous-turnip-story-2](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/2.jpg)
کشاورز به همسرش گفت:
این یه شلغم بزرگ و خوشمزه است! ما میتونیم باهاش یه جشن راه بندازیم!
![the-enormous-turnip-story-3](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/3.jpg)
اون شلغم بزرگتر و بزرگتر شد و از هر شلغمی که اونا دیده بودن چاق تر شد!
![the-enormous-turnip-story-](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/4.jpg)
کشاورز نمیخواست که شلغم خراب بشه! پس همسرش رو صدا کرد تا با کمک هم شلغم رو از خاک در بیارن!
![the-enormous-turnip-story5](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/5.jpg)
ولی شلغم خیلی بزرگ و سنگین بود! اونا نتوستن اونو از خاک بکشن بیرون!
![the-enormous-turnip-story-6](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/6.jpg)
همسر کشاورز دستشو دور کمر کشاورز حلقه کرد و اونا با تمام نیرو کشیدن و کشیدن!
![the-enormous-turnip-story-7](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/7.jpg)
همسرش داد زد:
اینجوری نمیشه! بچهها رو صدا کن تا بیان و کمک کنن!
![the-enormous-turnip-story-8](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/8.jpg)
نوههای کشاورز هم اومدن و کشیدن و کشیدن! اوضاع خندهدار شده بود! اونا میگفتن:
چرا شلغم در نمیاد؟
![the-enormous-turnip-story-9](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/9.jpg)
نوهها داد زدن:
سگ رو صدا کنید تا بیاد و با ما بکشه!
![the-enormous-turnip-story-10](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/10.jpg)
اما وقتی سگ هم اومد و با تموم زورش به اونا کمک کرد، شلغم از خاک بیرون نیومد که نیومد!
![the-enormous-turnip-story-11](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/11.jpg)
گربه هم داشت این صحنه رو نگاه میکرد! اون هم رفت جلو تا کمک کنه! اما هر چی کشیدن و کشیدن شلغم غول پیکر بیرون نیومد که نیومد!
![the-enormous-turnip-story-12](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/12.jpg)
یه موش کوچولو هم داشت این صحنه رو نگاه میکرد!
![the-enormous-turnip-story-13](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/13.jpg)
موش کوچولو فکر کرد و فکر کرد! و آخرش اونم رفت که کمک کنه و شلغم رو بکشه بیرون!
![the-enormous-turnip-story-14](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/14.jpg)
باورتون میشه که اون موش خیلی کوچولو، یه تغییر خیلی خیلی بزرگ ایجاد کرد؟
![the-enormous-turnip-story-15](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/15.jpg)
و در آخر، اون شلغم غول پیکر از توی زمین اومد بیرون!
![the-enormous-turnip-story-16](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/16.jpg)
کشاورز صورت سرخش رو با دستمال پاک کرد و گفت:
ممنون از همتون که کمک کردید! کی فکرش رو میکرد که یه موش کوچولو اینقدر تاثیر داشته باشه!
![the-enormous-turnip-story-17](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/17.jpg)
یکی از نوههای کشاورز گفت:
حالا باید یه جشن بزرگ راه بندازیم!
![the-enormous-turnip-story-18](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/18.jpg)
و یه مهمونی بزرگ راه افتاد! یه قابلمهی بزرگ سوپ شلغم برای همهی اونایی که کمک کردن!
![the-enormous-turnip-story-19](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/19.jpg)
حتی موش کوچولو هم توی مهمونی بود! البته اون ترجیح میداد که یه تیکه پنیر بخوره! اما تصمیم گرفت که سوپ رو امتحان کنه و بعد با خودش گفت:
چه سوپ خوشمزهای! کاش یکمی نون بود که کنارش میخوردم!
![the-enormous-turnip-story-20](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/20.jpg)
خب پس حالا میدونید که اگه همه برای کمک بیان، حنی کوچیکترین عضو هم میتونه خیلی کمک کنه!
![the-enormous-turnip-story-21](https://mooshima.com/wp-content/uploads/2024/04/21.jpg)
خوب بود
داستان خیلی قشنگی بود
خیلی قشنگ بود
خیلی عالی
خیلی سطح پایینه و قدیمیه
عالی
عالي🤗🤗
خیلی زیبا بود و پر معنی 👏🫶🫶