لوگو موشیما
لوگو موشیما

قصه کودکانه زوپو و نگهبان رویاها

قصه کودکانه زوپو و نگهبان رؤیاها
میلاد تقی زاده نیم‌رخ

.

.

.

4.4

هیولای مهربان و تنهایی به نام زوپو، با دختری که از تاریکی می‌ترسد دوست می‌شود و به او یاد می‌دهد که سایه‌های شب می‌توانند جادویی و سرگرم‌کننده باشند.

عروسک لبوبو
عروسک لبوبو

در کمد لباس یک اتاق خواب دنج که همیشه بوی پاستیل و کتاب قصه می‌داد، یک موجود پشمالو و آبی‌رنگ به نام زوپو زندگی می‌کرد.

زوپو یک هیولای کوچولو بود، اما اصلاً شبیه هیولاهای ترسناکی که غرش می‌کنند و دندان‌های تیز دارند، نبود. او نرم و گرد بود و بزرگترین آرزویش این بود که یک دوست پیدا کند.

او از لای درِ چوبی کمد، زندگی سارا را تماشا می‌کرد. او بازی کردن سارا با خانه‌ی عروسکی‌اش را می‌دید، به قصه‌هایی که سارا برای حیوانات پارچه‌ای‌اش می‌خواند گوش می‌داد و وقتی سارا از ته دل می‌خندید، قلب پشمالوی زوپو از شادی گرم می‌شد.

زوپو در کمد

زوپو در گوشه‌ی کمدش برای خودش یک دنیای کوچک ساخته بود.

او یک دکمه‌ی گم‌شده، یک مدادشمعی بنفش شکسته و یک جوراب راه‌راه که سارا گمش کرده بود را پیدا کرده بود و اینها باارزش‌ترین گنج‌هایش بودند.

او ساعت‌ها با این گنج‌ها بازی می‌کرد و تصور می‌کرد که او و سارا با هم در یک کشتی جورابی روی دریای بنفش قایقرانی می‌کنند.

زوپو در رویا

اما این فقط یک خیال بود و زوپو در آخر همیشه تنها می‌ماند.

زوپو تنهاست

یک شب، باد زوزه‌کشان خودش را به پنجره‌ی اتاق می‌کوبید. شاخه‌های درخت بلوط پیر مثل دست‌های استخوانی روی شیشه خط می‌انداختند و سایه‌شان روی دیوار اتاق می‌رقصید.

سارا زیر پتویش مچاله شده بود و به سایه‌ی ترسناک روی دیوار خیره شده بود. هر صدای جیرجیر چوب یا زوزه‌ی باد، قلب کوچکش را تندتر به تپش می‌انداخت.

سارا ترسیده

کم‌کم، اشک‌های گرم و بی‌صدا روی گونه‌هایش شروع به غلتیدن کردند.

از داخل کمد، زوپو صدای هق‌هق خیلی ضعیف سارا را شنید. او با دقت از سوراخ کلید نگاه کرد و اشک‌های سارا را دید.

قلب مهربانش از این صحنه فشرده شد. او دیگر نمی‌توانست آنجا پنهان بماند و اجازه دهد که سارا بترسد و گریه کند. دوستی برای او مهم‌تر از ترس از رانده شدن بود.

زوپو با شجاعتی که تا به حال در خودش ندیده بود، به آرامی درِ کمد را هل داد. در با صدای قیژ کوتاهی باز شد. او یک قدم لرزان روی فرش نرم اتاق گذاشت، بعد یک قدم دیگر.

زوپو از کمد اومده بیرون

سارا با شنیدن صدا، سرش را از زیر پتو بیرون آورد. چشمانش از ترس گرد شده بود. او یک موجود آبی و پشمالو را دید که در تاریکی ایستاده بود.

نفسش را حبس کرد.

زوپو و سارا همدیگر رو دیدن

اما بعد با دقت بیشتری نگاه کرد. این هیولا بزرگ و ترسناک نبود. کوچک و گرد بود. دو چشم درشت و مهربان داشت که با نگرانی به او نگاه می‌کردند. او بیشتر شبیه یک اسباب‌بازی نرم و بغل‌کردنی بود تا یک هیولای وحشتناک.

زوپو دست‌های کوچکش را به نشانه‌ی صلح بالا آورد و با صدایی که مثل پچ‌پچ برگ‌ها در نسیم بود، گفت:

«من… من نمی‌خوام بترسونمت. من زوپو هستم. دیدم که داری گریه می‌کنی.»

زوپو تسلیم شده

ترس سارا کم‌کم جای خود را به کنجکاوی داد. او آرام از روی تخت پایین آمد و گفت:

«تو… تو واقعی هستی؟»

زوپو با سر تایید کرد و لبخندی زد. بعد به سایه‌ی ترسناک روی دیوار اشاره کرد و گفت:

«اون فقط یه بازی نوره. نگاه کن!»

زوپو جلوی چراغ خواب کوچک اتاق ایستاد و با دست‌هایش شکل یک پروانه را روی دیوار ساخت. بال‌های پروانه به آرامی حرکت می‌کردند. سارا خندید.

سایه پروانه

سارا هم جلو آمد و سعی کرد با دست‌هایش یک شکل بسازد.

زوپو به او کمک کرد تا یک خرگوش بامزه با گوش‌های دراز بسازد.

طولی نکشید که تمام دیوار پر از سایه‌های حیوانات شاد و رقصان شد. سایه‌ی ترسناک درخت دیگر اصلاً ترسناک نبود؛ حالا مثل یک جنگل جادویی بود که حیوانات سایه‌ای در آن بازی می‌کردند.

سایه پروانه و خرگوش

آنها آنقدر بازی کردند که خستگی بر آنها غلبه کرد. سارا به زوپو گفت:

«تو مهربون‌ترین هیولایی هستی که تا حالا دیدم.»

زوپو و سارا میخندن

از آن شب به بعد، هر شب یک ماجراجویی جدید بود. وقتی پدر و مادر سارا او را می‌بوسیدند و چراغ را خاموش می‌کردند، درِ کمد به آرامی باز می‌شد.

زوپو و سارا با هم قلعه‌های پتویی می‌ساختند، با نور چراغ‌قوه در کهکشان اتاق سفر می‌کردند و برای عروسک‌ها مهمانی‌های چای بی‌صدا برگزار می‌کردند.

زوپو و سارا باهم دوست شدن

زوپو به سارا یاد داد که شب ترسناک نیست، بلکه پر از رازهای جادویی و زیباست. او دیگر هیولای توی کمد نبود؛ او بهترین دوست سارا و نگهبان رؤیاهای او بود.

اگه تو هم تازگیا عاشق عروسک لبوبو شدی و دوست داری یدونشو داشته باشی، بیا یه نگاهی به صفحه‌ی عروسک لبوبو بنداز!

میلاد تقی زاده نیم‌رخ

درباره نویسنده

عروسک - خرید مدل های خاص و زیبا + قیمت مناسب
خرید عروسک لبوبو یا لابوبو
خرید عروسک
هدیه ای خاص از جنس عروسک
خرید عروسک های خاص و زیبا