مجله موشیما
جدیدترینها
-
قصه کودکانه خوک کوچولویی که فرار کرد!
تپلی، خوک آقای سایمون بود! آقای سایمون یه سفالگر بود! آقای سایمون خیلی خیلی خوکش رو دوست داشت! اون میذاشت که تپلی هر کاری دلش…
-
قصه کودکانه مینگ مینگ، خرس کپلو! (شعر)
مینگ مینگ، خرس کپلو! اون روز صبح بیدار شد با یه دونه مو! که روی سرش تا هوا رفته بود! هر خرس کپلویی کلی مو…
-
قصه کودکانه نینا میخواد لباس بپوشه!
امروز، روز اول مهدکودک نیناست! ولی نینا هنوز بلد نیست فرم مهدکودکشو خودش بپوشه! نینا دوید پیش مادرش تا از اون کمک بخواد! نینا از…
-
داستان کودکانه روز خیلی خیلی خوب
اون روز صبح، مامان نیکولاس با خوشحالی گفت: نیکلاس بیدار شو! ببین چه روز قشنگیه! نیکولاس بیدار شد و با لبخند گفت: صبح بخیر مامان!…
-
قصه کودکانه پشمالو دلش موبایل میخواد!
بچهها! پشمالو واقعا دلش یه گوشی موبایل میخواست! از همونا که همه توی دستشون میگیرن! همهی دوستاش یه دونه از این گوشیهای موبایل داشتن! مامان…
-
داستان کودکانه اسب آبی شاد
اسب آبی کوچولو، خیلی شاد و خوشحاله! اون میخواد برقصه و شادی کنه! اون روی زمین خاکی میپره بالا و میپره پایین! درازو، که یه…
-
داستان کودکانه روز خیلی خیلی شلوغ
امروز، یه روز خیلی خیلی شلوغه!! من و مامانم کلی کار برای انجام دادن داریم! و تازه کلی چیزهای باحال هم قراره با هم ببینیم!…
-
هفته سی و چهارم بارداری – تزریق آمپول بتامتازون
به شما تبریک میگوییم! فقط دو هفتهی دیگر تا پایان ماه هشتم بارداری، باقی مانده است. بسیاری از مادران در این هفتههای پایانی، از شوق…
-
قصه کودکانه شیر کوچولو بگو “لطفا و متشکرم”
میمون قهوهای همینجور که انگشتاشو لیس میزد گفت: به به! عجب موز خوشمزهای بود! سایمون، توله شیر کوچیک، پرسید: موز چه مزهایه؟ مزهاش مثل طالبیه؟…
-
داستان کودکانه هشت پا کوچولو توی بطری
ماهیهای کوچولو، توی آب شنا میکردن و بالا و پایین میرفتن! قایم موشک بازی میکردن و دنبال هم میرفتن! تازه اونا توی موج دریا غلت…