داستان کودکانه مامان، تفاوت داشتن یعنی چی؟

یک روز آفتابی خیلی زیبا، سالی از مدرسه به خونه برگشت. مادر سالی با مهربونی ازش پرسید:

سلام سالی. مدرسه چطور بود دخترم؟

سالی جواب داد:

مدرسه خیلی خوب بود مامان. ولی معلممون راجع به چیزی صحبت کرد که من معنیش رو متوجه نشدم. معلمم، خانم تالبوت، بهش میگفت “تفاوت”.

سالی ادامه داد و پرسید:

مامان تو میدونی که تفاوت یعنی چی؟! میتونی برای من توضیح بدی؟

مادر سالی با مهربونی جواب داد:

سالی بذار یک خوراکی آماده کنم و بعد با هم صحبت کنیم. من برات توضیح میدم که تفاوت واقعا یعنی چی.

مادر سالی ادامه داد:

موهای من قرمز رنگه، موهای تو رنگ سرخابیه و پدرت… پدرت کلا مو نداره!!

سالی به لحن مادرش خندید!

مادر سالی گفت:

موی هر کسی با دیگری متفاوته. موی هر کسی میتونه قهوه‌ای، مشکی یا رنگای دیگه باشه. موی افراد میتونه بلند یا کوتاه باشه. تازه موی بعضیا لخته و موی بعضیا فر. و بعضیا هم هستن که روی سرشون مو ندارن.

مادر سالی لبخند زد و گفت:

تو یک دختری و برادر کوچکت یک پسره. شما هر دو انسان هستید ولی کمی متفاوتید. من میانسالم و تو کودکی. ما سن‌های متفاوتی داریم.

مادر و پدر دوست تو، سارا، از هم جدا شدن. اون و خواهر و پدرش با هم زندگی میکنن و مادرش توی یک خونه‌ی دیگه زندگی میکنه. اونا هم مثل ما یک خانواده هستن اما با ما تفاوت دارن.

تو یک برادر داری و سارا یک خواهر داره. تو هم پدر و هم مادرت رو کنار خودت توی خونه داری. سارا فقط پدرش همیشه توی خونه هست.

ما توی یک خونه‌ی ویلایی زندگی میکنیم و سارا و خانواده‌اش توی آپارتمان زندگی میکنن.

خونه‌ی ویلایی و آپارتمان، هر دو برای زندگی کردن هستن ولی با هم متفاوتن.

تو رنگ بنفش رو دوست داری و برادرت رنگ قرمز رو. شما هر دوتون رنگ مورد علاقه دارید ولی رنگ‌های مورد علاقتون یا هم متفاوته.

تو فوتبال رو دوست داری و برادرت بسکتبال رو. شما هر دوتون ورزش کردن رو دوست دارید ولی از ورزش‌های متفاوتی خوشتون میاد.

سالی با شادی گفت:

مامان خیلی ممنونم! من الان میدونم که تفاوت داشتن یعنی چی. درسته که مردم همه انسان هستن، ولی همه با هم تفاوت دارن. من دوست دارم که متفاوت باشم! من اصلا نمیتونم تصور کنم که همه چیز و همه کس شکل هم باشن و تفاوت نداشته باشن.