سلام بچهها! اسم من ساموئله و دوست دارم وقتی بزرگ شدم دانشمند بشم! شاید براتون...
داستان کودکانه سامانتا، دختر دانشمند
سلام بچهها! اسم من سامانتاست و دوست دارم وقتی بزرگ شدم دانشمند بشم! شاید براتون...
داستان کودکانه ببر شگفتانگیز نامرئی
اشلی و سوفی یک دوست جدید داشتن! بوبا! که یک میمون خیلی بامزه بود! بوبا...
قصه کودکانه اولین حیوان خانگی من
اسم من کایلیه و دوست دارم داستان اولین حیوون خونگیم رو براتون تعریف کنم. من...
داستان کودکانه مارتی، خدنگ جنگلی
در یک جنگل بارانی کنار یک رودخانهی پهناور، درخت انجیر بزرگی روییده بود! این درخت...
قصه کودکانه میمون شیطون
اشلی، خرگوش مهربون، سه تا دوست جدید پیدا کرده بود! تامی، سوفی و جاش! امروز...
داستان کودکانه ابی کنجکاو
سلام بچهها! اسم من ابیگله! همهی دوستام و مامان و بابام منو ابی صدا میکنن!...
داستان کودکانه بیل قلدر
فردی کشاورز تازه یک گاو بزرگ و قوی خریده بود. اسم این گاو، بیل بود!...
قصه کودکانه گردش هیجان انگیز
مدی دختر خیلی خوش شانسی بود! به خاطر این که اون و مادرش با پدربزرگ...
داستان کودکانه دور دنیا با اژدها
بچهها! شما میدونستید که هر کشوری، اژدهای محصوص خودش رو داره؟! اژدهای چینی، انگلیسی، کرهای...
قصه کودکانه چرخهی آب
سلام بچهها! من پروفسور همه چی دون هستم!! امروز میخوام براتون راجع به آب حرف...
قصه کودکانه هکتور، خرچنگ گوشه گیر
یک روز زیبا، یک خرچنگ گوشهگیر، داشت روی شنهای کنار مرداب قل میخورد که ناگهان...
قصه کودکانه بیایید حباب بازی کنیم!
یک روز صبح، تریستان در حال بازی بود که ناگهان یک مرد رو دید که...
داستان کودکانه قور قوری، غوک باهوش
در زمانهای نه خیلی دور، داخل یک رودخونهی خیلی زلال و زیبا، دو تا ماهی...
داستان کودکانه جسی خرگوشه
یک روز آفتابی خیلی زیبا، جسی خرگوشه توی دشت سرسبز، مشغول خوردن یک هویج شیرین...
قصه کودکانه اژی اژدها
اژی، یک اژدهای جوان و آبی رنگ بود که توی کوههای سنگی اسکاتلند زندگی میکرد!...
داستان کودکانه پری دندونی
در اعماق یک جنگل خیلی خیلی زیبا که پای هیچ انسانی تا بهش نرسیده، یک...
داستان کودکانه مدرسهی جنگل سبز
یک روز خیلی زیبا شروع شده بود و خورشید داشت روی مدرسهی جنگل سبز میتابید....
قصه کودکانه زنجبیل، زرافهی مهربون
روزی روزگاری، یک زرافهی مهربونی بود که اسمش زنجبیل بود. زنجبیل توی کنیا زندگی میکرد....
داستان کودکانه قایم موشک
در یک عصر خیلی زیبا، جیمز، خواهرش سالی و بهترین دوستشون مارک در کنار هم...
داستان کودکانه شنگول منگول حبه انگور
روزی روزگاری در یک جنگل دور، یک کلبهی سنگی با مزه قرار داشت. این کلبه...
قصه کودکانه سه بچه خوک
روزی روزگاری در پایین یک دشت وسیع، یک مزرعهی زیبا بود. توی این مزرعه یک...
داستان کودکانه سه بز بلای ناقلا
روزی روزگاری توی دامنهی یک تپهی سر سبز، سه تا بز بلا زندگی میکردن!! یک...
داستان کودکانه هانسل و گرتل
روزی روزگاری در پایین یک دره، جنگل سرسبز و زیبایی قرار داشت. درست کنار این...