قصه کودکانه همون شکلی که خودم هستم
عصر اون روز، گله‌ی گوسفندها مثل همیشه داشتن از چرا به سمت مزرعه برمیگشتن! البته همه‌ی گوسفندها به جز فرفری! آخه فرفری تپلو بود و…
·
دیدگاه
·
مجله
جدیدترین‌ها
قصه کودکانه بارون زیبا ببار
اون روز، یک روز خیلی گرم تابستونی بود! بلا که حسابی عرق کرده بود، داشت با یک بادبزن، خودش رو باد میزد! برادر بلا، که…
·
دیدگاه
·
نقاشی کودکانه ماشین پلیس
در آموزش امروز قراره نحوه‌ی کشیدن یک ماشین پلیس باحال و ساده رو در 9 مرحله‌ی ساده به بچه‌ها آموزش بدیم! پس با ما همراه…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه امیلی و کرم‌ها
امیلی عاشق رفتن پیش مادربزرگه! مادربزرگ توی باغش لوبیا، سیب‌زمینی، نعناع، فلفل، پیازچه و گوجه‌ی گیلاسی میکاره! امیلی به مادربزرگ گفت: مادربزرگ نگاه کن! یک…
·
دیدگاه
·
نقاشی کودکانه بستنی
در این آموزش کوتاه، قصد داریم نحوه‌ی کشیدن یک بستنی خوشمزه را به صورت قدم به قدم، به دلبندتان آموزش دهیم؛ پس با موشیما همراه…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه شیرینی‌های خوشمزه‌ی ببری
ببری توی جنگل زندگی میکنه! اون عاشق شیرینی پختنه! یک روز اون یک عالمه پای نخودسبز خوشمزه درست کرده بود! ببری اونا رو توی گاری…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه عطسه‌ی دردسرساز
هپیچه! هپیچه! ای وای! دیانا داره عطسه میکنه! دیانا نباید امروز عطسه کنه! آخه اون باید بازی کنه! امروز فینال بازی فوتباله! و اون و…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه مقام اول
خرگوش کوچولو قرار بود بره به یه مدرسه‌ی جدید و حسابی نگران بود. اون از خودش پرسید: من چجوری قراره دوست جدید پیدا کنم؟ شاید…
·
دیدگاه
·
نقاشی کودکانه سفید برفی
در این آموزش کوتاه، قصد داریم نحوه‌ی کشیدن سفیدبرفی را به صورت قدم به قدم، به بچه‌ها آموزش دهیم؛ پس با موشیما همراه باشید. اصلا…
·
دیدگاه
·
نقاشی کودکانه راکون
در این آموزش کوتاه، قصد داریم نحوه‌ی کشیدن یک راکون بامزه را به صورت مرحله به مرحله، به فرزند دلبندتان آموزش دهیم؛ پس با موشیما…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه میشه من تو تخت شما بخوابم؟
جیمی از مامانش پرسید: میشه من امشب توی تخت شما بخوابم؟ مادرش گفت: نه! اصلا! جیمی پرسید: آخه چرا نمیشه؟ هشدار موشیما: این یک داستان…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه راز حباب‌ها
تیکی تیکی، یک بز خیلی خیلی خوشحال بود! اون داشت برای اولین بار به برکه میرفت! چون وقت حمام بود! اولش تیکی تیکی از آب…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه دم‌های گره خورده!
مامان سنجاب به بچه سنجاب‌های کوچولو که با دم‌های پشمالوی فرفریشون توی لونه نشسته بودن گفت: بچه‌ها! دیگه وقتشه که پریدن و بالا رفتن از…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه پارک با مامان‌بزرگ
پایین جاده، یکم اون طرف تر از خونه‌ی پانیا، یک پارک بزرگ و سرسبز قرار داره! پانیا کمی خجالتیه اما بازی کردن توی پارک رو…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه یک روز در شهربازی
هوراااا! امروز، روز شهربازی رفتنه! موش کوچولو فریاد میزنه: هوراااا! موش کوچولوتر داد میزنه: جووونمی جوووون! کوچولوترین موش از خوشحالی جیغ میکشه! اونا نقشه کشیدن…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه شیری که تلاش نمیکرد!
یک روز خیلی آفتابی توی جنگل سبز بود و همه‌ی حیوونا داشتن حسابی بازی میکردن! یوزپلنگ به شیر گفت: بیا و با من بازی کن…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه این خطرناکه کرم کوچولو!
کرم‌ها زیر زمین زندگی میکنن! اونا کل روز توی تونل‌های زیرزمینی میخزن و سفر میکنن! کرم‌ها کلی از زندگی گرم و نرم خودشون زیر خاک…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه لیا و شیشه‌ی پر از ستاره
در یک شب پر از ستاره، لیا، که یک جن جادویی بود، در کنار جاده‌ی جنگلی، یک بطری پر از ستاره پیدا کرد که با…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه فقط یه بغل کافیه!
فرنی، پاندای کوچولو، حسابی گیج شده بود! اون پرسید: من چه هدیه‌ای میتونم برای روز مادر به مامانم بدم؟! پدرش جواب داد: یک دسته گل…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه ای کاش من…
پیتر کوچولو، روی تختش نشسته بود! اون شب حسابی تاریک بود و نور ماه از توی پنجره به داخل اتاق میتابید! پیتر با خودش گفت:…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه سایمون بد بو!
سایمون، توله شیر کوچولو، توی آفتاب روی سنگ دراز کشیده بود و کش و قوس میومد! اون با خودش گفت: عجب روز خوبی بود! دنبال…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه کارهایی که من عاشقشونم
یک روز بنجامین و بچه کروکودیل که اسمش کرکی بود، داشتن با هم کناربرکه بازی میکردن. مامان کروکودیل هم داشت یک برنج و گوشت خوشمزه…
·
دیدگاه
·
قصه کودکانه یک عالمه شکلک
بچه‌ها! شما تا حالا تونستید که یک شکلک خیلی خنده‌دار و بامزه با صورتتون در بیارید؟! خب راستش من قبلا یه دختری رو میشناختم که…
·
دیدگاه
·
داستان کودکانه باید شهرمون رو تمیز نگه داریم
ادموند و دوستاش دوست دارن که شهرشون رو تمیز و مرتب نگه دارن! هر روز صبح، میمون کوچولو تختش رو مرتب میکنه! ادموند لباس‌های تمیزش…
·
دیدگاه
·