در زمانهای نه خیلی دور، داخل یک رودخونهی خیلی زلال و زیبا، دو تا ماهی...
داستان کودکانه میدونستی که حشرات چقدر مفیدن؟؟
بتی کوچولو داشت آروم و با حوصله توی باغ سبزیجات قدم میزد که ناگهان چیزی...
داستان کودکانه جسی خرگوشه
یک روز آفتابی خیلی زیبا، جسی خرگوشه توی دشت سرسبز، مشغول خوردن یک هویج شیرین...
قصه کودکانه اژی اژدها
اژی، یک اژدهای جوان و آبی رنگ بود که توی کوههای سنگی اسکاتلند زندگی میکرد!...
قصه کودکانه من از مشق بدم میاد!!
یک روز ظهر، وقتی جان از مدرسه برگشت، مادرش سریع فهمید که حتما توی مدرسه...
داستان کودکانه لبخند گمشده
یک روز صبح، کارآگاه پترسون مشغول بررسی پروندههای جدیدش بود. میز کارآگاه پر از پروندههای...
داستان کودکانه پری دندونی
در اعماق یک جنگل خیلی خیلی زیبا که پای هیچ انسانی تا بهش نرسیده، یک...
داستان کودکانه مدرسهی جنگل سبز
یک روز خیلی زیبا شروع شده بود و خورشید داشت روی مدرسهی جنگل سبز میتابید....
داستان کودکانه پالی، سگ راهنما
سلام بچهها!! من پالی هستم. من یک سگ راهنما هستم. وقتی که خیلی بچه بودم،...
قصه کودکانه زنجبیل، زرافهی مهربون
روزی روزگاری، یک زرافهی مهربونی بود که اسمش زنجبیل بود. زنجبیل توی کنیا زندگی میکرد....
داستان کودکانه قایم موشک
در یک عصر خیلی زیبا، جیمز، خواهرش سالی و بهترین دوستشون مارک در کنار هم...
قصه کودکانه موش شهری و موش روستایی
در یک روز آفتابی و دلنشین، یک موش شهری تصمیم گرفت که بره به دیدن...
قصه کودکانه سه بچه خوک
روزی روزگاری در پایین یک دشت وسیع، یک مزرعهی زیبا بود. توی این مزرعه یک...
داستان کودکانه سه بز بلای ناقلا
روزی روزگاری توی دامنهی یک تپهی سر سبز، سه تا بز بلا زندگی میکردن!! یک...
قصه کودکانه لاک پشت و اردکها
احتمالا شما بچههای باهوش میدونید که لاک پشتها خیلی خیلی آروم راه میرن چون مجبورن...
قصه کودکانه چوپان دروغگو و گرگ
روزی روزگاری در زمانهای خیلی دور، پسرک چوپانی بود که تموم روز مراقب گوسفندهای اربابش...
داستان کودکانه هانسل و گرتل
روزی روزگاری در پایین یک دره، جنگل سرسبز و زیبایی قرار داشت. درست کنار این...
قصه کودکانه خروس و روباه
روزی روزگاری قبل، هنگامی که خورشید داشت غروب میکرد، همهی پرندهها داشتن به سمت لونههاشون...
قصه کودکانه جغد و ملخ
قبل از این که این قصهی بامزه رو براتون تعریف کنم، باید اول مطمئن بشم...
قصه کودکانه خرگوش و لاک پشت
روزی روزگاری در یک جنگل زیبا، یک خرگوش خاکستری بامزه زندگی میکرد. خرگوش قصهی ما...
داستان کودکانه قورباغه و آرزوی دردسرساز
روزی روزگاری سرزمین پرآبی بود که قورباغه های زیادی در اون زندگی میکردن. در واقع،...
قصه کودکانه روباه و لکلک
روزی روزگاری، یک روباه زندگی میکرد که رفتار خیلی خوبی نداشت. یک لک لک در...
قصه کودکانه روباه و انگورهای خوشمزه
در یک روز خوب و آفتابی، روباهی در حال قدم زدن بود و داشت به...
داستان کودکانه جنهای کوچولو و کفاش
روزی روزگاری، یک کفاش مهربان زندگی میکرد که خیلی خیلی فقیر بود.اون مرد صادق و...