قصه کودکانه تموم رنگهای رنگین کمان
یکی بود یکی نبود. جیادا، دختر زیبایی بود که پرنسس کوهستان بود. اون عاشق آواز خوندن و بالا رفتن از درختها بود. ولی اون از…
·
دیدگاه
·
موشیما مرجعی کامل با بیش از 100 داستان کودکانه فارسی است که صدها قصه جذاب را در ژانر و سبکهای مختلف به صورت رایگان برای شما عزیزان آماده کرده است. خوشحال میشیم نظرات خود را بعد از خواندن هر داستان با ما به اشتراک بذارین.
یکی بود یکی نبود. جیادا، دختر زیبایی بود که پرنسس کوهستان بود. اون عاشق آواز خوندن و بالا رفتن از درختها بود. ولی اون از…
سلام بچهها! اسم من ساموئله و دوست دارم وقتی بزرگ شدم دانشمند بشم! شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا من این تصمیم رو گرفتم؟!…
سلام بچهها! اسم من سامانتاست و دوست دارم وقتی بزرگ شدم دانشمند بشم! شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا من این تصمیم رو گرفتم؟!…
روزی روزگاری، میمونی بود که هیچ خونهای برای خودش نداشت! همه اونو وروجک صدا میکردن! چون وقتی که میخواست قدم برداره، میپرید و میجهید! وروجک…
اشلی و سوفی یک دوست جدید داشتن! بوبا! که یک میمون خیلی بامزه بود! بوبا میتونست خیلی شیطون باشه ولی میمون خیلی خوبیه و اشلی…
اسم من کایلیه و دوست دارم داستان اولین حیوون خونگیم رو براتون تعریف کنم. من الان دیگه بزرگ شدم و برای خودم یک خانواده دارم!…
در یک جنگل بارانی کنار یک رودخانهی پهناور، درخت انجیر بزرگی روییده بود! این درخت حسابی قدیمی بود و خونهی حیوانات زیادی بود! هشدار موشیما:…
اشلی، خرگوش مهربون، سه تا دوست جدید پیدا کرده بود! تامی، سوفی و جاش! امروز اشلی داره با سوفی توی حیاط خونهی سوفی بازی میکنه!…
سلام بچهها! اسم من ابیگله! همهی دوستام و مامان و بابام منو ابی صدا میکنن! من عاشق صحبت کردن و سوال پرسیدنم! واسه همین توی…
مانی داشت راه میرفت که یک دفعه یک مار دید! دزدکی از کنارش رد شد و پشت درخت قایم شد!! مانا هم داشت راه میرفت…
فردی کشاورز تازه یک گاو بزرگ و قوی خریده بود. اسم این گاو، بیل بود! بیل خیلی خیلی قوی بود و خوش هیکل! اون دو…
جیمی تازه پنج ساله شده بود!! اون باید دیگه به مهدکودک میرفت!! جیمی برای این روز حسابی صبر کرده بود! ولی جیمی کمی ترسیده بود…
مدی دختر خیلی خوش شانسی بود! به خاطر این که اون و مادرش با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکردن. مدی عاشق این بود که با…
بچهها! شما میدونستید که هر کشوری، اژدهای محصوص خودش رو داره؟! اژدهای چینی، انگلیسی، کرهای و کلی اژدهای دیگه!! امروز میخوایم با هم دور دنیا…
جنی و جیمی خواهر و برادر دوقلو هستن!! اون روز صبح اونا خیلی هیجانزده بودن!! اونا تازه مهدکودک رو تموم کرده بودن و چون خیلی…
من یک بابابزرگم و چند تا نوهی خیلی ناز و خوشگل دارم!! ولی انگار همین دیروز بود که خودم بچه بودم. خیلی خوب یادمه که…
سلام بچهها! من پروفسور همه چی دون هستم!! امروز میخوام براتون راجع به آب حرف بزنم! شما میتونید بهش بگید باران، میتونید بگید برف یا…
یک روز زیبا، یک خرچنگ گوشهگیر، داشت روی شنهای کنار مرداب قل میخورد که ناگهان یک سایهی عجیب دید که داشت کنار تپههای سرسبز کنار…
یک روز صبح، تریستان در حال بازی بود که ناگهان یک مرد رو دید که داشت با یک وسیله، حبابهای خیلی زیبا درست میکرد. تریستان…
یک روز آفتابی خیلی زیبا، سالی از مدرسه به خونه برگشت. مادر سالی با مهربونی ازش پرسید: سلام سالی. مدرسه چطور بود دخترم؟ سالی جواب…
در زمانهای نه خیلی دور، داخل یک رودخونهی خیلی زلال و زیبا، دو تا ماهی خیلی خیلی بزرگ، زندگی میکردن! در واقع اون دو تا…
روز سیزده به در بود و همهی بچهها داشتن سه چرخههای نو و زیبایی که برای عید، هدیه گرفته بودن رو میروندن! البته همه به…
بتی کوچولو داشت آروم و با حوصله توی باغ سبزیجات قدم میزد که ناگهان چیزی دید و شروع کرد به داد زدن!! بتی داد میزد:…
یک روز آفتابی خیلی زیبا، جسی خرگوشه توی دشت سرسبز، مشغول خوردن یک هویج شیرین و خوشمزه بود! جسی خرگوشه همیشه مینشست و بقیهی حیوونا…